نشانم ده صـراط روشنم را
خـودم را بـاورم را بودنم را
خداوندا من از نسل خلیلم
به قـربانگاه می آرم منم را
عید سعید قربان مبارک باد
- ۰ نظر
- ۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۰:۵۹
نشانم ده صـراط روشنم را
خـودم را بـاورم را بودنم را
خداوندا من از نسل خلیلم
به قـربانگاه می آرم منم را
عید سعید قربان مبارک باد
آنگاه که جبرئیل (علیهالسلام) مناسک حج را به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میآموخت، چون به عرفه رسید به او گفت: «عَرَفتَ؟» یعنی «یاد گرفتی؟» و او پاسخ داد آری. لذا به این نام خوانده شد.
وجه دیگر اینکه مردم از این جایگاه و در این سرزمین به گناه خود اعتراف میکنند.
بعضی دیگر هم آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد ؛ چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.
روز عرفه از اعیاد عظیم است اگر چه به اسم عید نامیده نشده و روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فراخوانده و سفره های جود و احسان خود را برای ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده تر، و در خشمناک ترین اوقات خواهد بود، و روایت شده که حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را که از مردم کمک می نمود شنید، و به او فرمود: وای بر تو آیا از غیر خدا سوال می کنی در این روز و حال آن که امید می رود در این روز برای بچه های در شکم که فضل خدا شامل آنها شود و سعید گردند ...
پس در این روز در زیر آسمان روند و اعتراف و اقرار کنند نزد حق تعالی به گناهان خود تا سعادتمند گردند به ثواب عرفات و گناهانشان آمرزیده گردد و مشغول گردند به اعمال و ادعیه عرفه که از حجج طاهره علیهم السلام روایت شده است؛ برای اطلاع بیشتر به کتاب مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی اعمال روز عرفه مراجعه نمایید.
عرفات نام جایگاهی است که حاجیان در روز عرفه (نهم ذی الحجه) در آنجا توقف می کنند و به دعا و نیایش میپردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز میگردند.
حضرت آدم (علیهالسلام) در عرفات:
آدم (علیهالسلام) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فراز کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:
- چرا گریه می کنی ای آدم؟
- چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.
- ای آدم به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.
- چگونه توبه کنم؟
جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به مِنی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:
سُبحانَک اللهُمَ وَ بِحمدِک؛ خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم
لا الهَ الاّ اَنْتْ؛ جز تو خدایی نیست
عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی؛ کار بد کردم و بخود ظلم نمودم
وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی؛ به گناه خود اعتراف می کنم
اِنَّک اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ؛ تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی
آدم (علیهالسلام) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتیکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت...
روز عرفه روز معرفت نفس
روز عرفه، روز معرفت، روز زدودن قلب از غبار عصیان و روز خدا و خدایی شدن است.
روز عرفه، روز رویش گلستان رحمت، روز نگین انگشتری ذی الحجه و روز دعا و استجابت دعا است.
روز عرفه، روز اشک و ناله، روز حسین و حسینی شدن و روز شکستن بت های درون است.
روز عرفه، روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک و روز توسل به مقام ربوبیت حضرت حق است.
روز عرفه، روز رسیدن به غایت آمال عارفان و روز همجواری با عرش الهی است.
عرفه روزی است که خدا درهای مغفرت و بخشش و رحمتش را بر روی بندگان خود آنان می گشاید.
روز عرفه، روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و اطاعت خود دعوت کرده و از آن سوی سفره جود خود را برای آنها گسترانیده است.
منبع : سایت تبیان
ماه ذوالحجه یعنی ماه حج و این ماه، ماه امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) است. چه اشاره ی دقیقی! مومنین آگاه باشید که حج با ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) تکمیل و اساساً مقبول می شود. حاجیان که به گرد کعبه طواف می کنند ولایت اولیای الهی پس از پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) را در جان خویش می نشانند و این چنین به خدای کعبه لبّیک می گویند! لبّیک اللهم لبّیک به همه ی آن چه به عنوان دین به ما عرضه داشتی و اکمال دین و اتمام نعمت الهی جز با ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) نبود! اگر مستطیع حج از زیر آن شانه خالی کند یهودی محشور می شود و منکر ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) از دایره ی دین بیرون است!
بار پروردگارا... در این ماه که دشمن و کینه توزی و جنگ حرام است، در این ماه که حاجیان کعبه است در سرزمینی امن در پرتو رحمت تو قرار دارند، در این ماه که روزها و ساعت هایش تأکید ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است، چه شد که با اولیای تو چنان کردند که پس از غصب خلافت و شهادت مدافعان ولایت کار بدانجا کشید که ولی تو از عرفات عشق به سوی سرزمینی پر بلا رهسپار گشت؟! چه رمزی بود در حج، در ولایت و در کربلا؟!
که همچون رشته ای پیوسته و متصّل در این ماه شریف، ذی الحجة الحرام، ولایت را به حج و آن ها را به کربلا گره زد؟!
وقتی ذی الحجة شروع شد، وقتی یاد کعبه و حج افتادی، وقتی در عرفه انابه و توبه کردی فراموش نکن که حج بی ولای او عبادت ناتمامی است که سودی به حالت نخواهد داشت!
منبع : سایت تبیان
با نگاهی گذرا در فهرست مناسبت ها و ایام این ماه روزهای درخشانی را در تاریخ اهل بیت (علیهم السلام) خواهیم یافت: عید غدیر و روز اکمال دین با اعلام آشکارا و علنی ولایت امیرالمومنین علی(علیه السلام)، روز مباهله؛ روزی که پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم)، امام علی(علیه السلام) را جان خویش خواند، روز خاتم بخشی امیرالمۆمنین در مسجد در حال رکوع که ولی شما مومنان خدا و رسول است و کسی که در حال رکوع زکات می دهد. روز ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) با حضرت زهرا (سلام الله علیها) روزی که پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به فرمان الهی نور را با نور تزویج کرد.
دیگر از ایام مبارک این ماه شریف روز عزل ابوبکر از تبلیغ سوره ی برائت است که جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) از جانب خداوند متعال پیغام فرستاد که «یا رسول الله ادای این امر باید به دست شما یا به دست مردی که از شماست انجام شود.» و مردی از رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) جز امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) نبود! روز مبارک دیگر در این ماه روز سدّ الابواب است. روزی که در آن به امر الهی پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) همه ی درهای منازل اصحاب به مسجد را بستند به جز در خانه ی امیرالمومنین (علیه السلام) که خداوند، خود امام علی(علیه السلام) را ساکن مسجد قرار داد. ذی الحجه ماهی است که در آن پس از قتل عثمان در سال 35 هـ ق، مردم با امیرالموالمنین(علیه السلام) بیعت کردند و خلافت ظاهری امیرالمومنین(علیه السلام) و حکومت عادلانه حضرت آغاز شد.
ذی الحجه ماه نزول سوره ی هل اتی در شأن امیرالمومنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حسنین (علیهماالسلام) است. بعد از سه روز روزه و اعطای افطاری به مسکین و یتیم و اسیر بود که خداوند این سوره را در شأن اهل بیت(علیهم السلام) نازل کرد و ایشان را از طعامی بهشتی بهره مند گردانید. در این ماه بود که اولین نماز جمعه ی امیرالمومنین (علیه السلام) به پا شد و حضرت علی (علیه السلام) از حکومت عدل خویش برای مردم گفتند.
با این همه مناسبت در این ماه عزیز و شریف باید گفت این ماه، ماه امیرالمومنین (علیه السلم) است. ماهی متعلّق به او و خاندان طاهرش که روزهای آن یادآور روزهایی است که ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) به مردم به صورت مۆکّد مورد تصریح قرار می گرفت!
منبع : سایت تبیان
امام باقر علیه السلام با برخورد نیکوی خود توانسته بود حتی مخالفان را مجذوب خویش سازد. مردی شامی که از مخالفان حضرت بود، ولی با ایشان رفت و آمد داشت، علت رفت و آمد خود را اخلاق خوب و روش نیکوی امام علیه السلام می دانست و به ایشان می گفت: «شما را مردی فصیح می بینم؛ مطالب را روشن بیان می کنی، همه آداب را رعایت می نمایی و الفاظ نیکو بر زبانت جاری است. به همین دلیل با شما رفت و آمد می کنم و در مجلستان حاضر می شوم».
امام باقر علیه السلام در رأس برنامه های سیاسی خویش، بینش خود را درباره حاکم شایسته بیان می دارد، تا از این راه هم پیروانش را با ملاک های ارزشی آشنا سازد و هم به گونه ای غیر مستقیم، از فرمانروایان و والیانی که فاقد آن ارزش ها بودند، انتقاد کند. آن حضرت می فرماید: «پیشوایی اجتماع، شایسته کسی است که سه ویژگی در او جمع باشد: نخست پرهیزکار باشد که وی را در برابر آفات قدرت از فرو افتادن در دام حرام نگه دارد؛ دوم بردبار باشد تا خشم خود را مهار کند؛ سوم بر کسانی که حکم می راند، همانند پدری مهربان باشد و به نیکی رفتار نماید».
در جامعه ای که زمام امور در دست جاهلان و عناصر ناشایست باشد، هر گونه تلاش اصلاحگرانه، بی ثمر خواهد بود. اگر با این زاویه به مسئله امامت بنگریم، بسیاری از حقایق دیگر در زمینه مواضع سیاسی امامان معصوم و اهتمام آنان به احیای امر امامت آشکار می شود. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: «مردم از آن جهت به وجود پیامبر و امام نیازمندند که استمرار صلاح (وسامان نظام مادی و معنوی) جهان، به وجود آنان وابسته است؛ زیرا خدا به وسیله پیامبر و امام، عذاب را از زمینیان برطرف می سازد». پیامبر و امام در جامعه ساکت نمی نشینند، بلکه با تمام قدرت در راه اصلاح جامعه می کوشند و در پرتو تلاش آنان، مردم نیز از فساد دوری می کنند.
منبع : سایت تبیان
ذی الحجه یعنی ماهی که در آن حج انجام می شود و حاجیان برای اعمال حج رهسپار کعبه ی عشق در سرزمین مکّه می شوند. بر هر مسلمان مستطیعی واجب است که در طول عمر خود یک بار حج را به جای آورد و اگر کوتاهی نماید بر اساس روایات اسلامی همچون یهودیان محشور خواهد شد! یعنی حج گزاردن نشانه ی مسلمانی است و کسی که واجب الحج بوده است و از آن غفلت نماید شرط مسلمانی را از خود سلب نموده است! حال که حج این قدر اهمیت دارد معلوم می شود که این ماه مخصوص حج گزاردن نیز ماهی واجب التعظیم است.
این ماه از ماه های حرام الهی است که در آن مسلمانان در صلح و آرامش برای عبادت خالصانه در میقات حج گرد هم می آیند و ندای وحدت و همدلی سر می دهند. حج موسمی مبارک است که تطهیر قلوب را فراهم می آورد. نقل است در اعمال این ماه که برای شریک شدن در ثواب اعمال حاجیان هر شب نمازی دو رکعتی مابین نماز مغرب و عشاء گزارده شود تا مبادا کسی از فیض این ماه محروم بماند. حاجیان در سرزمین مکّه و سایر مسلمانان در مصّلاهای نمازشان! همگی بهرهمند از حج و ماه ذوالحجة باشند. امّا چه رمزی است در مناسبت های دیگر این ماه با حج ابراهیمی ذی الحجه؟!
منبع : سایت تبیان
همه ی ماه ها، از آن خداست و همه روزها یوم الله است. ماه ذی الحجة ماهی است که حوادث تلخ و شیرینی در آن ثبت شده اند. روزهای ماندگاری از شیرین ترین روزهای تاریخ اهل بیت(علیهمالسلام) تا وقایعی جانسوز در خاندان عترت پیامبر اعظم (علیهم السلام) همگی در کنار هم جمع شده اند.
دو عید بزرگ یعنی عید قربان و عید غدیر زینت بخش این ماه هستند و در کنار آن ها، ولادت امام هادی(علیه السلام)، روز مباهله، روز ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیه)، روز خاتم بخشی امیرالمۆمنین (علیه السلام)، روز نزول سوره ی هل اتی، روز بخشیدن فدک به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و روز سدالابواب به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) جز در منزل علی و زهرا (سلام الله علیهما) ایام سرور شیعیان در این ماه است که به حق باید این ماه را ماه اهل بیت (علیهم السلام) نامید؛ ماهی پر از روزهای ثبت شده در تاریخ شیعیان! و البته شهادت امام باقر (علیه السلام) و حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة در کوفه نیز در این ماه بوده اند که ایام حزن شیعیان اند.
درخشان ترین روز ذی الحجة به ویژه برای توبه کنندگان به درگاه الهی جز «عرفه» نخواهد بود؛ روز إنابه و توبه؛ روز بازگشت به سوی خدای مهربان که فرمودند اگر کسی در ماه رمضان آمرزیده نشد آخرین امیدش روز عرفه خواهد بود.
منبع : سایت تبیان
اما آنچه به ذهن من میرسد که میتوان به عنوان یک اصول کلی راهبردی از شیوه رفتار امام رضا انتخاب کرد و آنها را به لحاظ حواشی و مسایل پیرامونی خودمان عصری سازی کنیم و مبتنی بر عصر خود رفتار کنیم تا آن نکته که در عصر امام پاسخ داد در عصر ما هم پاسخ دهد. یکی از نکاتی که به ذهن من هست، این است که حاکمان ما و قاعدتاً عالمان ما باید تلاش کنند فهمشان را از عصر خودشان، از معادلات پیرامونی خود عینی تر، دقیق تر و واقعی تر کنند. این نکته حائز اهمیت در زندگی امام رضا است، یعنی امام رضا چون یک درک عینی و واقعی و درستی از معادلات پیرامونی خود داشت لذا وقتی ولایتعهدی پیشنهاد میشود با شروط خاص میپذیرد، یک پیام دارد که حاکمان ما باید در تصمیماتی که برای جامعه میگیرند، تلاش کنند که فهمشان را از عصر پیرامونی خود دقیق تر، عینی تر و واقعی تر کنند. ما اکنون پارهای از گرفتارهایی که در این چند دهه با آن مواجه بودیم این است که نیامدیم فهمان را از عصرمان و از معادلات پیرامونی دقیق تر کنیم. یک حرفی را مثلاً ۴۰ سال پیش گفتیم و گمان میکنیم که جهان این چهل سال هیچ تغییری نکرده و ما کماکان باید بر آن حرفها و گفتهها و سیاستها و شعارها باقی بمانیم. به نظرم این نشان دهنده این است که ما دچار یک ذهن کُند سیاسی شدیم یا توان تحلیل درک درستی از وقایع پیرامونی خود نداریم. حداقل گمان من بر این است که جهان سیاست را باید روز به روز رصد کرد، حتی یک ماه و یک هفته برای ثبات در معادلات سیاسی حرف قابل پذیرشی نیست، حال برگردید به اینکه ۴ دهه پیش سیاستی را اتخاذ کردیم و کماکان بخواهیم همان را ادامه دهیم و این نشان دهنده این است که از معادلات سیاسی درک درستی نداریم یا اگر داریم نشان این است که کند ذهن هستیم و نمیخواهیم این معادلات را در مدیریت مان انجام دهیم.
نکته دوم که بسیار هم مهم هست و در زندگی امام رضاست و جزو اصول و قواعد حیات سیاسی امام است، این است که امام چه قبل از ولایتعهدی و چه بعد از ولایتعهدی تلاش داشتند که حداکثر تلاش خودشان را برای حفظ جان و امنیت انسانها داشته باشند. گرچه در آن عهدنامه که حضرت میپذیرد، یک بند اشاره به این نکته هست که دستگاه عباسی برخورد با علویان را مقداری اصلاح کند تا جان علویان امنیت بیشتری پیدا کند، یا مثلاً یک جریانی را نقل میکنند که قبل از دوره ولایتعهدی به خانه علویان حمله میکنند و هر چه اموال هست را غارت میکنند از جمله به دستورهارون الرشید حمله میکنند و به خانه حضرت برای غارت وارد میشوند، حضرت وقتی متوجه میشود که اینها وارد خانه شدند جلوی اینها میایستد و میگوید چه میخواهید و میگویند که آمدیم غارت کنیم، حضرت میگوید که شما کاری به اهل خانه نداشته باشید، آنچه میخواهید من از آنها میگیرم و به شما میدهم، این عمل یک پیام مهمی دارد و آن اینکه حضرت تلاش دارند برای حفظ جان انسانها هر اندازه میتوانند گامهای ولو کوچک بردارند و در ولایتعهدی گام بزرگی برای حفظ جان انسانها برمی دارد. به گمانم حاکمان باید در سیاستگذاری و برنامه ریزیهایشان درکشان را از واقعیتهای پیرامونی و معادلات جهان و معادلات کشور و درون کشور یک معادلات معقول تر و منطقی تر کنند. چرا ما در پارهای از موارد مانند روابط شهروندان با حکومت یا شهروندان با نهاد روحانیت دچار مشکل هستیم؟ یک عامل مهم همین است که ما درکمان را از وضع پیرامونی تصحیح نکردیم. تلاش نکردیم واقعیتهای پیرامونی را به رسمت بشناسیم چون این اتفاق نیفتاده اکنون زبان مشترکی نداریم. یعنی در بسیاری از امور آدم گمان میکند که قدرت و حکومت زبان مشترکی با شهروندان خود ندارد و نهاد دینی ما نیز زیان مشترکی با پیروان و هواداران خود و کسانی که انتظار دارد از این نهاد دینی حمایت کنند، ندارد. احساس میکنم که این زبان مشترک نیست یا این زبان مشترک مقداری گنگ و نا مفهوم شده چون این اتفاق افتاده ما دچار یک بحرانهایی میشویم که اگر میخواهیم این بحرانها مدیریت شوند باید این چند نکته که بیان کردم مورد توجه قرار گیرند.
در یک روایتی که از امام رضا نقل شده حضرت وقتی میخواهند امام را به تصویر بکشند، میفرمایند: نگاه من به حاکم و امام مسلمین این چنین است، الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ؛ امام مونس دلسوز است و وَالوالِدُ الشَّفیقُ؛ و امام پدر مهربان است، وَالأَخُ الشَّقیقُ، امام برادر همدل است. این تصویر امام از امامت و از حاکم جامعه اسلامی به خوبی آن منش، روش و نگاه سیاسی امام را هم به جایگاه امامت و حکومت نشان میدهد و هم مشخص میکند که امام در مقام گفت وگویی با دیگران باید خودش را مظهر اینها بداند یعنی امام رضا به عنوان یک طرف گفت وگو، باید خود را الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ، وَالوالِدُ الشَّفیقُ، وَالأَخُ الشَّقیقُ بداند تا این گفت وگو از حالت تحکم یا خود حق پنداری یا از موضع بالا سخن گفتن، بیرون بیاد که پذیرش آن برای کسی که در مقابل حضرت گفت وگو میکند، راحت تر و آسان تر شود.
شناسایی اندیشه و سیره سیاسی هر فرد، علاوه بر آنکه نمایانگر باورها و نقش آفرینی آنها در تعیین رفتار سیاسی است، نشانگر درک درست وی از ساختار سیاسی جامعه نیز هست. که امام رضا درک درست از جامعه داشتند و با هوشیاری، آگاهی از فضای جامعه و حکومت، تصمیم گیری منطقی و درست به دور از قدرت طلبی، و مناظره و ارایه نظرات در اوج اخلاق مداری توانستند فضای سیاسی زمان را به نفع خود تغییر دهند، سیاسیون کشور و مسئولین در عملکردهای خود تا چه میزان در الگوبرداری از سلوک سیاسی امام رضا(ع) موفق بودند؟ درست است که باید نگاه کلی ما به شیوههای رفتاری امامان باشد، یا به عبارت دیگر باید تلاش کنیم که آن اصول کلی رفتارها و حرکتهایمان را با ائمه بسنجیم، اما من در بسیاری از مواقع این نکته را گفتم که ندیدن این فاصله هم مقداری ما را دچار مشکل میکند به عبارت دیگر الگوسازی از امامان باید معطوف به تمام معادلات عصر ما باشد. اکنون معادلات پیچیدهای در جهان پیرامونی داریم که در عصر امام حتی پس از امام تا صد سال و دویست سال پیش، این پیچیدگی در معادلات حضور نداشت، من میخواهم معادلات را به عبارت ساده تر ساده سازی نکنیم و نگوییم که امام رضا و امام حسین و حسن، این چنین رفتار کردند لذا مثلاً حاکمان و فقیهان ما باید این چنین رفتار کنند، به گمانم مقداری ساده سازی خطرناک است.
با توجه به سن کم امام جواد (ع) این آزمایش از طرف شیعیان در مورد آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا میکرد، بر این اساس در مواقع و فرصتهای مختلف، این آزمایش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اکثریت قریب به اتفاق آنان ـ جز افراد نادری ـ با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.
در این مورد گفتنی است: در مجلسی که ذکرش رفت شیعیان گردآمدند تا مسئله جانشینی امام جواد (ع) را حل کنند. یونس بن عبدالرحمان که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا (ع) بود گفت: تا این فرزند (امام جواد) بزرگ شود چه باید بکنیم؟ در این هنگام ریان بن صلت از جای خود برخاسته و به اعتراض گفت: تو خود را از نظر ظاهر مؤمن به امام جواد (ع) نشان میدهی ولی پیداست که در باطن به امامت او تردید داری، اگر امامت وی از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یکروزه هم باشد به منزله شیخ و چنانکه از طرف خدا نباشد حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. دیگران برخاسته و ریان را ساکت کردند... بالأخره در ایام حجّ علمای شیعه از بغداد و دیگر شهرها گردهم آمده و هشتاد نفر عازم مدینه شدند، ابتدا پیش عبدالله بن موسی رفتند ولی هنگامی که گمشده خود را پیش او نیافتند از وی روی برتافتند و به حضور امام جواد (ع)مشرف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخهای وی که نشان بارزی از امامت و علم الهی وی بود شادمان شدند.
بار دیگر گروهی از شیعیان از قطار مختلف نزد آن حضرت گرد آمده و در یک مجلس از مسائل بسیاری زیادی سؤال کردند و آن حضرت در حالی که بیش از 10 سال نداشت به تمام آن سؤالات پاسخ داد. گر چه امکان دارد در این رقم اغراق شده باشد ولی آنچه از اصل روایت به دست میآید آن است که:
اولاً: شیعیان اصرار داشتند تا از طریق دانش امام، امامت وی را بپذیرند.
ثانیاً: امام در حالی که هنوز کودک خردسالی بیش نبود به دلیل الهی بودن امر امامت بهخوبی قادر به سؤالات علمی و فقهی شیعیان جواب بدهد.
شیخ مفید ـ با اشاره به اینکه پس از وفات امام رضا (ع) گروهی از شیعیان حتّی امامت آن حضرت را انکار کرده و به عقیده واقفیه گرویدند و عدهای دیگر به امامت احمد بن موسی قائل شدند ـ بر امامت حضرت جواد (ع) که اکثریت شیعه آن را پذیرفته بودند تأکید کرده و برای اثبات آن، علاوه بر دلیل عقلی (کمال العقل لا یستنکر لحجج الله مع صِغَر السنّ) به آیاتی که درباره حضرت عیسی (ع) نازل شده، استدلال میکند. همچنین اشارهای به دعوت رسول خدا (ص) از امام علی (ع) برای پذیرش اسلام در حالی که آن حضرت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، دارد در صورتی که از دیگر افراد هم سنّ و سال وی هرگز چنین دعوتی به عمل نیاورده است و بالأخره شرکت دادن حسن و حسین (ع) در مباهله در حالی که در آن هنگام هنوز دو کودک خردسالی بیش نبودند شاهد دیگر شیخ مفید بر صحت نظرش است.
در امر امامت، آنچه مهم است تنصیص امام سابق بر امامت امام پس از خود میباشد که شیخ مفید آن را از تعدادی از اصحاب بزرگ و نزدیک به امام رضا (ع) درباره امامت امام جواد (ع) نقل کرده و راویان این نص را چنین بر میشمارد:
علی بن جعفر بن محمد الصادق (ع)، صفوان بن یحیی، معمرّ بن خلاّد، حسین بن بشّار، ابن ابی نصرالبزنطی، ابن قیاما الواسطی، حسن بن جَهْم، ابویحیی الصنعانی، الخیراتی، یحیی بن حبیب بن الزّیات و جماعت زیاد دیگر.
شیخ، روایات عدّهای از نامبردگان را در کتاب ارشاد آورده و استاد عطاردی نیز تقریباً همه آنها را در مسند الامام الجواد (ع) گرد آورده است. علاّمه مجلسی نیز در بحار فصلی به ذکر نصوص وارده در امامت آن امام همام اختصاص داده است.
از این روایات بهخوبی بر میآید که امام رضا (ع) در موارد متعدد و مناسبتهای گوناگونی که پیش میآمده، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر گذاشته است. در واقع استقامت اکثریت اصحاب امام رضا (ع) بر امامت حضرت جواد (ع) که پشتوانهاش همین فرمایشات امام رضا (ع) بوده، خود بهترین دلیل بر حقانیت امامت آن بزرگوار است؛ زیرا بزرگان شیعه، فقها و محدثان آنها در پذیرش امامت امامان، دقت عجیبی از خود نشان میدادند و همان گونه که گذشت با وجود نص بعد از سؤالات علمی متعدد، امامت آنان را میپذیرفتند.
منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان
تردیدی نیست اضطرابی که پس از رحلت امام رضا (ع) در میان شیعیان آن حضرت بهوجود آمد، موجب شد برخی از آنها به دنبال عبدالله بن موسی برادر امام رضا (ع) بروند ولی از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل، امامت کسی را بپذیرند جمعی از آنها پیش وی مسائلی مطرح کردند و هنگامی که او را از جواب مسائل خود ناتوان دیدند، وی را ترک کردند.
عده دیگری نیز به واقفیه که بر امام کاظم (ع) توقف کرده بودند پیوستند. علّت این هر دو گرایش -به نظر نوبختی- همین بود که آنها بلوغ را یکی از شرایط امامت میدانستهاند.
با تمام این احوال اکثریت شیعیان به امامت امام جواد (ع) گردن نهادند. گرچه در میان آنان کسانی بودند که مسئله سن را به رخ خود امام جواد (ع) کشیدند و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشینی سلیمان از داود (ع) کرده و فرمود: حضرت سلیمان هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گو سفندان را به چرا میبرد حضرت داود او را جانشین خود کرد در حالی که عبّاد و علمای بنیاسرائیل، این عمل او را انکار میکردند.
به نوشته نوبختی مستندِ قائلین به امامت ابوجعفر (ع) مسئله یحیی بن زکریا و نبوت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی و داستان یوسف و علم حضرت سلیمان بود که نشان میداد علم در حجج الله که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند بدون آموزش و یادگیری و به طور لدنّی، میتواند وجود داشته باشد.
شیعیان امامی از یک سو امامت را از وجهه الهی آن مینگریستند از این رو کمی سن امام هرگز نمیتوانست در عقیده آنها خللی وارد آورد و از سوی دیگر آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الهی در علم و دانش امامان بوده است. در واقع امامان، پاسخگوی تمامی سؤالات شیعیان بودند. از این رو آنان در مورد کلیه امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع سؤالات قرار میدادند و تنها موقعی که احساس میکردند آنان بهخوبی از عهده پاسخ به این سؤالات برمیآیند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم شناخته میشدند.
منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان
با توجه به سن کم امام جواد (ع) این آزمایش از طرف شیعیان در مورد آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا میکرد، بر این اساس در مواقع و فرصتهای مختلف، این آزمایش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اکثریت قریب به اتفاق آنان ـ جز افراد نادری ـ با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.
یکی از مسائلی که در مباحث کلامی مربوط به امامت، جایگاه ویژهای یافت این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این مسئله از آن هنگام که امام جواد (ع) در سال 203 به امامت رسیدبه صورت جدّیتری در محافل علمی ـ کلامی مطرح میشد تا بعدها در سال 220 در رابطه با امامت امام هادی علیهالسلام و پس از آن حضرت مهدی (عج) حدّت آن به اوج خود رسید.
در سال 203 که امام رضا علیهالسلام به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت اینکه تنها فرزند وی (امام جواد) بیش از هشت یا 9 سال نداشت در نگرانی و اضطراب عمیقی فرورفتند، به نوشته برخی از مورخان: در این جریان شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد، شیعیان دیگر شهرها نیز متحیر شدند. به همین جهت گروهی از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجّاج گرد آمده و ضجّه و ناله سر دادند.
این مشکل برای شیعیان که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهی و دینی خود به وی رجوع میکردند از اهمیت زیادی برخوردار بوده و نمیتوانست همچنان لا ینحل بماند. البته برای شیعیان مسلّم بود که امام رضا (ع) فرزند خود امام جواد (ع) را به جانشینی خود برگزیده ولی مشکل ناشی از خردسالی آن حضرت، آنان را وا میداشت تا برای اطمینان خاطر به کاوش و جستوجوی بیشتری در این مورد بپردازند.
در میان نصوصی که در رابطه با جانشینی امام جواد (ع) از حضرت رضا (ع) برجای مانده خاطر نشان شده:
امام رضا (ع) فرزند خردسالش امام جواد را به جانشینی خود تعیین فرموده و با اینکه هنوز فرصت زیادی برای این کار وجود داشته به جانشینی او اصرار داشته است تا آنجا که در برابر اشاره برخی از اصحاب به سن اندک امام جواد (ع) با اشاره به نبوت حضرت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی فرمودند: سن عیسی هنگامی که نبوّت به وی اعطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است.
منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان
حضرت کمترین نکتهای که در گفت وگو هست و به گمان من حضرت کاملاً به آن وفادار هستند این بود که وقتی حضرت با مخالفان و دگراندیشان مواجه میشد، این چنین نبود که پیشاپیش به آنها اعلام و ابلاغ و اظهار کند که آنچه شما میگویید عین باطل و آنچه من میگویم عین حق و حقانیت است. حداقل حضرت این را پیش از شروع و در حین گفت وگو القا نمیکردند، حال در پایان کار چه اتفاقی میافتد نوعاً مشخص میشود ولی حضرت در ابتدا این چنین نبود. به عبارت دیگر یکی دیگر از ارکان گفت وگو این است که شما طرف گفت وگوی خود را به رسمیت بشناسید و یک نگاه عقلانی اندیش و عقل گرا و اهل فهم و درک نسبت به او داشته باشید. حال اگر پیشاپیش خود را واصل به حق و حقانیت بدانیم باب گفت وگو باز نمیشود و اگر هم باز شود جدی نیست. به گمانم در پارهای از این گفت وگوها حضرت و رفتار حضرت نشان میدهد که ایشان پیشاپیش حکم به حقانیت خود ندارند بلکه در یک گفت وگوی برابر، در یک دیالوگ دو طرفانه و در یک رفتار کاملاً همسان با کسانی که طرف حضرت قرار میگرفتند شروع به گفت وگو میکرد حال در انتهای بحث به چه میرسیدند مورد بحث ما نیست. وقتی میگوییم امام رضا(ع)، امام گفت وگوست یعنی اینکه گفت وگو یک اخلاقی دارد که حضرت رعایت میکردند، گفت وگو یک متد و روشها و اهدافی دارد که حضرت این نکات را رعایت میکرد مثلاً این چنین نبود که حضرت وقتی وارد گفت وگو با کسی میشود، اذعان کند یا اشاره کند که در پاسخ به آنها این چیزی که من میگویم، چون معصوم هستم حرف من این چنین هست و شما باید بپذیرید، ما اصلاً چنین مشی در گفت وگوی حضرت با مخالفان و دگراندیشان نداریم بلکه اتفاقی که میافتاد این بود که اتفاقاً گفت وگو در یک سطح برابر و همسان پیش میرود تا جایی که گفت وگو شونده احساس کند آنچه حضرت میگوید به حقانیت و حقیقت نزدیک تر است تا آنچه این آقا فکر میکند یا اگر هم اتفاق نمیافتد در یک فضای کاملاً انسانی، معقول و صمیمانه گفت وگو خاتمه پیدا میکند. گفت وگو یک اخلاق و متد و روشهای خاصی دارد که باید سر جای خود بحث شود ولی مجموعه آنچه از حضرت میبینیم این است که حضرت در ورود به گفت وگو با مخالفان و دگراندیشان تلاش داشتند این سه نکته را در بحث گفت وگو کاملاً رعایت کنند.
منبع : سایت حوزه نت
امام رضا(ع) در تصمیم گیریها معقول، منطقی و منطبق بر عقلانیت بود
شما در حال حاضر وقتی به تاریخ مراجعه میکنید فراوان نوشته که مجلس گفت وگو از سوی دستگاه عباسی شکل داده میشد ولو گاه به قصد این باشد که دانش حضرت را بسنجند و حضرت به یک معنا در مقابل پرسشها کم بیاورند، شاید هم به این قصد برخی از مجالس شکل گرفته باشد ولی به هر قصد که این مجالس شکل گرفته باشد، حضرت توانستند از آن مجالس بهرههای لازم را بردارند و این کم بهره و سود نبود که ولایتعهدی را در اختیار حضرت قرار داد لذا به گمانم اگر کسی برخی چالشها و ابهامها یا سوالاتی که درباره علل پذیرش ولایتعهدی گاهی به ذهن خطور میکند را کنار بهرهها و سودهایی که حضرت به نفع جریان دینی و اسلامی از این منصب پیشنهادی بردند، قرار دهد؛ اگر انصاف به خرج دهد، این بهرهها و سودها انقدر زیاد است که انسان میتواند این رفتار امام رضا(ع) را معقول، منطقی و منطبق بر عقلانیت بداند. اشاره کردید که امام رضا(ع) با عملکرد خود به امام گفت وگو مشهور یافت و از این طریق به بخشی از اهداف خود رسیدند. شواهد تاریخی نشان میدهد که امام با مخالفان خود نیز به گفت وگو میپرداختند و سوالات آنها را پاسخ میدادند، در این پرسش و پاسخ یا گفت وگو، امام رضا(ع) چه چارچوب و اصول اخلاقی را رعایت میکردند؟ واقعیت این است که گفت وگو نیازمند به اخلاق است، یعنی هر مواجهه دو سویهای گفت وگو نیست ما باید حواسمان به این نکته باشد. این چنین نیست که دو نفر هرگونه مواجه حضوری با هم داشتند ما بتوانیم اسم آن را گفت وگو بگذاریم، گفت وگو یک آداب و اخلاق و اهدافی دارد اگر اینها مورد توجه در گفت وگو قرار نگیرد، شما صرف این مواجهاتی که شکل میگیرد را نباید گفت وگو نام بگذارید، گاهی به غلط یک چیزهایی اتفاق میافتد و ما گمان میکنیم که نام آنها را میتوانیم گفت وگو بگذاریم، در حالی که اینطور نیست.
منبع : سایت حوزه نت
اگر حوادث معدودی از قبیل هفتم تیر اتفاق نمیافتاد و این سرمایهها از دست ملت ایران نمیرفت، یقیناً ملت عزیز ایران نمیتوانست چهرهی منافقین را اینجور آشکار تشخیص دهد؛ باز آنها میتوانستند نفوذ کنند - «و لاوضعوا خلالکم»- میتوانستند خودشان را موجّه جلوه دهند. این حادثه، افشاگر واقعیت پلید منافقین شد.
دشمنان اساسی و اصلی اسلام، یعنی استکبار و صهیونیستها از اینها حمایت کردند؛ پس چهرهی آنها هم آشکار شد. درست است که این حادثه سرمایههائی را از ما گرفت، اما این شهادتها، این خونهای بناحقریخته، برای ملت ایران دستاوردهای بزرگی هم با خود آورد، مثل همهی شهادتها؛ شهادت اینجور است. کشته شدن در راه خدا، ریختن خون مظلومان در راه خدا، این اثر قهری و طبیعی را دارد که با خود دستاوردهائی را به امت اسلامی، به ملتهای مسلمان، به تاریخ اسلام تقدیم میکند.
مقام معظم رهبری ۱۳۹۲/۰۴/۰۵
به گمان من، از جملهی برترینهای این راه، شهدای هفتم تیر بودند. بسیاری از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ یا در جریان مبارزات، یا در جریان حوادث بعد از پیروزی انقلاب، اینها را آزموده بودیم، دیده بودیم، شناخته بودیم؛ حقیقتاً جان، بر کف دست داشتند و آمادهی شهادت بودند. اگر به آنها خبر میرسید که در این راه شهید خواهند شد، نه فقط مرعوب نمیشدند، خائف نمیشدند، بلکه خرسند میشدند؛ بشارتی بود برای آنها.
در رأس همهی آنها هم، شهید بزرگوار و عزیز ما، شهید آیةاللَّه بهشتی بود؛ یک انسان معتقد، مؤمن، مخلص، صادق، جدی در کار؛ آنچه میگفت، معتقد بود؛ و به آنچه معتقد بود، در عمل ملتزم بود. خطر را هم میشناخت؛ میدانست میدان، میدان مین است. هر آنی، هر ساعتی بیم از دست دادن جان هست؛ لیکن در عین حال بیمحابا، با نگاه به هدف، در این راه پیش میرفت و نمی هراسید
مقام معظم رهبری ۱۳۸۹/۰۴/۰۷
نکته دیگر اینکه واقعیت این است که ما هر چه اثار تاریخی را نگاه کنیم، مطالعات تاریخی ما هر چه قدر هم که دقیق باشد ما در بطن ان واقعه و جامعه نیستیم و تحلیل ما در واقع یک تحلیل عینی ملموس از انچه در جامعه وجود داشت، نیست لذا به گمانم ما باید به امام رضا(ع) به عنوان کسی که توان و تحلیل درستی از جریانات پیرامونی خود داشت اعتماد کنیم و با توجه به پیشنهاد دستگاه حاکم، انچه حضرت انتخاب کرد را بهترین انتخاب و روش برخورد سیاسی بدانیم.
امام رضا (ع) در مقابل مامون چند گزینه در مقابل خود داشتند گزینه اول این بود که ایشان به معارض و اپوزیسیون حکومت مامون تبدیل شوند. گزینه دوم اینکه حضرت تسلیم خواستههای مامون شود، گزینه سومی که امام رضا(ع) در مقابل مامون میتوانستند اجرا کنند کناره گیری از سیاست بود. گزینه چهارمی که امام در مقابل مامون و اصرارهای او برای حضور در حکومت پیش رو داشت این بود که در اجتماع حضور فعالی داشته باشند. با توجه به زندگینامه و شواهد تاریخی امام رضا گزینه چهارم را انتخاب کردند. چرا؟ و در این مسیر چه موفقیتهایی کسب کردند؟
حضرت در عین اینکه اجازه نداد مامون با استفاده از حضور ایشان در دستگاه حاکم، بهره برداری سیاسی کند، اما از ان سو حضرت با قرار گرفتن در ولایتعهدی مقداری دستشان بازتر شد و برای پارهای از انچه دلشان میخواست انجام دهند فضای مناسب تری پیدا کردند. همچنین منصب ولایتعهدی مقداری زمینه ارتباط وسیع تر، هم با علویان و هم با غیر علویان را فراهم کرد، یعنی اگر حضرت ولایتعهدی را نمیپذیرفت بر فرض اینکه حضرت اصلا جانشان هم به خطر نمیافتد و برای پذیرش ولایتعهدی احساس نمیکرد که جانش در خطر است و تهدید نمیشد، اما همین که این ولایتعهدی یک ظرفیتی ایجاد میکند برای حضرت و زمینه ارتباط فراوان تر و بیشتری را برای حضرت با بدنه اجتماعی ایجاد میکند این خودش میشود یک محرک و مجوز و عامل مشروعیت بخش برای قرار گرفتن حضرت در این موقعیت.
حضرت وقتی در این موقعیت قرار میگیرد، قلمرو روابط حضرت هم با طیفهای مختلف فراوان میشود به عبارت دیگر از نظر کمی و کیفی رابطه حضرت با بدنه اجتماعی بیشتر میشود. از نظر کیفی یعنی اینکه حضرت شاید اگر ولایتعهدی را نمیپذیرفت تنها ارتباطی که با بدنه اجتماعی میتوانست داشته باشد حداکثر با شیعیان و یاران و اصحاب بود، اما وقتی حضرت در این موقعیت قرار میگیرد یک زمینهای فراهم میشود که زمینه ارتباط حضرت با پارهای از دگراندیشان دینی و سیاسی، فراهم میشود تا بسیاری از انچه مدنظر هست به اینها منتقل کند.
مرزهای مشترک فلسفه اصول با فلسفه فقه، مانع از تفکیک این دو علم نیستاینکه امام به امام گفت وگو مشهور شده اصلا ظرفیت این نکته را ولایتعهدی برای حضرت ایجاد میکند. یعنی ولایتعهدی این ظرفیت را برای امام ایجاد میکند که امام به امام گفت وگو مشهور شود چون حضرت در قالب گفت وگو هم با علویان و هم با دیگران چه مخالفان دینی و مذهبی و چه مخالفان سیاسی، تلاش میکند که با انها باب گفت وگو را باز کند و نشان دهد که در قالب گفت وگو میتوان بسیاری از نکات و اموزهها و اندیشهها را متنقل کرد که این اتفاق، اتفاق خوبی بود. یعنی ولایتعهدی این ظرفیت و زمینه را برای حضرت ایجاد کرد که اگر حضرت این ولایتعهدی را نمیپذیرفت چه بسا این فضا برای ایشان فراهم نمیشد.
منبع : سایت حوزه نت
نکته دیگر اینکه مامون از این طریق میخواست همراهی بیشتر علویان را داشته باشد و گمان میکرد که با تزریق امام به بدنه قدرت میتواند اولا مانع برخی از نارضایتیها و شورشهایی که ان دوره بود، شود. ثانیا همراهی علویان و شیعیان را بیشتر با خود داشته باشد که اتفاقا برخلاف انچه در برخی از منابع است به گمان بنده حداقل در این بخش به اجمال میتوان گفت که به هر حال یک توفیقهایی هم شاید در ان دوره خاص نصیب مامون و دیگران شد گرچه نتوانست مانع همه اعتراضها و شورشهای علویان شود، ولی به تعبیر امروزیها مقداری اعتراضات و مواجهات علنی علویان کاهش یافت.
امام (ع) پس از تهدیدهای مامون چارهای جز پذیرش ولایتعهدی نداشت و به اکراه ولایت عهدی را پذیرفت اما چرا در همان اغاز پذیرش به مامون شرط کرد که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشد و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتوا، دخالتی نداشته باشد، ایشان با به دست گرفتن این امور میتوانست به فضا تسلط بیشتری داشته باشد.
شفیعی: پیش از اینکه پاسخ این سوال را دهم باید شما را توجه بدهم به این نکته که حتی اگر نگاه شیعی به امام رضا(ع) نداشته باشیم و نپذیریم که این بزرگان در فهم مباحث پیرامونی خود و در دریافت شرایط عصر خود بهترین انسانها هستند، ولی حداقل بپذیریم که امام رضا مانند بسیاری از عالمان عصر خود تحلیل و درک و دریافت دقیقی از سیستم حکومتی عباسیان داشت، به عبارت دیگر ما وقتی به رفتار امام رضا(ع) هم قبل از ولایتعهدی و هم پس از ولایتعهدی توجه میکنیم، متوجه میشویم که ان حضرت به هر حال یک تحلیل واقع بینانهای از عصر خود داشتند، اگر ما این نکته را بپذیریم که حضرت مانند بسیاری از عالمان عصر خود توان و قدرت تحلیل درست جریانات سیاسی پیرامون خود را داشته است، پیشنهاد حضرت ان زمان برای ما معنای روشن تری پیدا میکند یعنی حضرت با توجه به تحلیلی که از دادهها دریافت و درک میکرد از رفتار حکومت و انچه که در قدرت معاصر خود داشت رد و بدل میشد، وقتی حضرت اینها را کنار هم میگذارد، متوجه میشود که این پیشنهاد یک پیشنهادی است که اگر هم جدی باشد و اگر هم برای حضرت صدمات جانی نداشته باشد، اما حداقل این است که جامعه را دچار یک بحران دوگانهای میکند به جهت اینکه روشن است که حضرت نمیتوانست همراه و همسو با این حکومت باشد، نمیتوانست با ان تصمیمات و برنامههایی که حکومت داشت، همگام باشد. قاعدتا امام رضا(ع) به یک تعارض درون حکومتی با دستگاه عباسی میرسید و این بیش از انکه به نفع حضرت باشد به ضرر حضرت و جامعه اسلامی بود. به گمان من حضرت در نپذیرفتن ولایتعهدی علاوه بر نکات دیگری که عرض کردم، شاید بتوان گفت که یک دغدغه جدی که امام رضا(ع) داشت این بود که نمیخواست جامعه اسلامی از درون دچار یک تعارض، درگیری و تنشهایی شود چرا که روشن است سبک اندیشه، رفتار سیاسی و ارمانها و ایدههای فکری حضرت هیچ سنخیتی با رفتار و سبک سیاسی و ایدهها و رفتارهای حاکمان عباسی ندارد. قاعدتا اگر حضرت بدون این شروط وارد میشد و اعمال نظر در عزل و نصبها و مدیریت و قضاوت میکرد، حتما دیری نمیپایید که سیستم حکومتی دچار یک تعارض و تناقض میشد و به گمان من امام رضا(ع) داوری داشتند که این تعارض به نفع علویان و حضرت نیست. یعنی پارادوکسی بین شکل مدیریت حضرت و شکل مدیریتی مامون و دستگاه عباسی اتفاق میافتاد و تحلیل حضرت این بود که اگر بپذیرد و این تعارض پیش بیاید این تعارض یقینا به نفع علویان، امام رضا(ع) و تشیع نیست لذا حضرت حاضر نشد این ریسک را کند و بگوید که حداقل دستگاه حکومت به هم بخورد با علم به اینکه یا با احتمال جدی که میدادند این به هم خوردن دستگاه و به هم ریختگی اوضاع در دراز مدت به نفع امام و علویان نیست. من گمان میکنم که این تحلیل شاید یک تحلیل قابل توجهی باشد.
منبع : سایت حوزه نت
طرح مسیله خلافت و ولایتعهدی امام رضا علیه السلام از سوی مامون ناشی از وضعیت و شرایط سیاسی موجود بود؛ شرایطی که در ان بحران مشروعیت خلفای عباسی، ظهور قیامهای علوی، گسترش تشیع و تلاشهای علمی و سیاسی امام رضا علیه السلام به عنوان عواملی اساسی، نقش فراوانی در طرح ان داشتند. هدف مامون از ایجاد این جریان چه بود؟ چرا مامون بعد از شکست قیامهای علوی امام رضا علیه السلام را به مرو برد؟
این موضوع مویدی است بر یک نگاهی که قدرت طلبان از جمله در دوران عباسیان، دنبال این نکته بودند که اولا بتوانند تقدس قدرت را یا نگاه قدسی به قدرت را در اذهان شهروندان و معاصران خود جا بیندازند لذا از هر ابزار و حربه و نکتهای که میتوانستند، استفاده میکردند، گمان من بر این است که انچه در این واقعه اتفاق میافتد و بحث ولایتعهدی مطرح میشود یک حربه و ابزار یا شکل دیگری است از القای قدسیت قدرت به بدنه اجتماعی، وگرنه وقتی پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) میشود، (که البته با توجه به روحیه و روشی که روشن است، قدرتی هم نیست) امام این ولایتعهدی را مشروط میپذیرد و شروط امام رضا(ع) شروطی است که در واقع میخواهد مانع جنبه قدسیت بخشیدن به حکومت مامون شود چون ورود امام به عزل و نصب افراد، ورود امام به مدیریت سیاسی و اجتماعی حتما در ذهن حداقل شیعیان عصر امام رضا(ع) القا کننده قدسیه به قدرت است، ولی وقتی امام ان شرایط را میگذرد و این ولایتعهدی را مشروط میپذیرد، میخواهد مانع شود از اینکه این حربه کارساز شود و جلوی این سوء استفاده را بگیرد که به هر حال مامون با تزریق ایشان به قدرت خود، این نکته را القا نکند که حکومت و قدرتی که ما داشتیم یک قدرت مقدسی است و همانگونه که عرض کردم در واقع قدرت مطلق هم کماکان در دست مامون باقی میماند. وقتی حضرت پذیرش ولایتعهدی را مشروط اعلام میکند مامون مخالفتی نمیکند چون هم اطلاق و تمرکز قدرت برای انها مهم بوده و هم قدسیت و تمرکز قدرت را که انها حاضر نبودند به غیر دهند، حضرت هم چون متوجه این امر است که پیشنهاد ولایتعهدی برای توزیع و تقسیم قدرت نیست بلکه برای قدسیت بخشیدن به قدرت است، مشروط ولایتعهدی را میپذیرد. من فکر میکنم یکی از نکات شاید این باشد که مامون میخواستند از این طریق قدرت خود را یک قدرت مقدس جلو دهد.
منبع : سایت حوزه نت
میان مردم و نهاد روحانیت زبان مشترکی وجود ندارد. شناسایی اندیشه و سیره سیاسی هر فرد، علاوه بر انکه نمایانگر باورها و نقش افرینی انها در تعیین رفتار سیاسی است، نشانگر درک درست وی از ساختار سیاسی جامعه نیز هست. اهمیت این موضوع، زمانی دوچندان است که یک شخص با توجه به جایگاه علمی، معنوی و اجتماعی، و جریانهای فکری و سیاسی عصر خویش، به تحلیل ساختار سیاسی پرداخته و متناسب با ان با تکیه بر اصول اعتقادی خویش، به ارایه رفتار متناسب با وضعیت سیاسی بپردازد. امام رضا(ع) با توجه به وضعیت ویژه حاکمیت بنی عباس و تلاش انان در کنترل رفتار سیاسی شیعیان و ایمه اطهار(ع) سلوک سیاسی را پیش گرفت که نتایج مثبت بی شماری داشت.
سبک و سلوک سیاسی امام رضا(ع) در دوران خود و نحوه مواجه هوشمندانه حضرت با دستگاه حاکم، قابل بررسی و مطالعه است. امام رضا(ع) به معادلات جامعه خویش اگاه بود و با شروطی ولایتعهدی را پذیرفت و گام بزرگی برای حفظ جان انسانها و گریز از قدسیت قدرت حاکم برداشت و موفقیتهای بسیار به دست اورد؛ امروز هم حاکمان باید در سیاستگذاری و برنامه ریزیهایشان درکشان را از واقعیتهای پیرامونی و معادلات جهان و درون کشور یک معادلات معقول تر و منطقی تر کنند. چرا ما در پارهای از موارد مانند روابط شهروندان با حکومت یا شهروندان با نهاد روحانیت دچار مشکل هستیم؟ یک عامل مهم همین است که ما درکمان را از وضع پیرامونی تصحیح نکردیم. تلاش نکردیم واقعیتهای پیرامونی را به رسمت بشناسیم چون این اتفاق نیفتاده اکنون زبان مشترکی نداریم. متن گفت وگوی با حجتالاسلام والمسلمین شفیعی را میخوانید:
اندیشه سیاسی بر پایه وضعیت سیاسی و اجتماعی و تاریخی هر عصر بروز و ظهور میکند بنابراین برای شناخت سیره سیاسی امام رضا لازم است این وضعیت و سپس موضع گیریها مورد بررسی قرار گیرد. براساس تاریخی فضای سیاسی حاکم در زمان امام رضا به چه صورت بود؟ حضرت در فضایی با خفقان سیاسی حضور داشتند یا ازاد اندیشی و ازادی بیان وجود داشت؟
برهه خاصی که امام رضا(ع) زندگی میکردند با انچه در دوران امویان بود، تفاوت جدی از جهت وجود یا عدم وجود ازادی در جامعه اسلامی وجود نداشت. به عبارت دیگر همان استبداد و تنگ نظریهایی که در دوران امویان بود، با تفاوتهایی به دوران عباسیان منتقل شد بدین معنا که در هر دو سلسله حکومت یعنی هم در حکومت امویان و هم در حکومت عباسیان، به گمان بنده با یک اصل، قاعده و نقطه مشترک مواجه هستیم و ان اولا تمرکز قدرت مطلق در دست یک سلسله یا یک فرد و طبقه خاص بود و از سوی دیگر علاوه بر تمرکز قدرت، تقدس قدرت وجود داشت. تقدس و تمرکز قدرت هر دو با هم در دوران امویان شکل میگیرد و عینا همین قاعده و اصل و نکته به دوران عباسیان منتقل میشود و در دوران عباسیان هم با همین دو نکته مواجه میشوید لذا ازاداندیشان یا به تعبیر امروزیها دگراندیشان یا کسانی که اصحاب اندیشه و تفکر هستند در هر دو قدرت معضلات و چالشها و مشکلاتشان به گمان من واحد هست یعنی هیچ تغییر جدی اتفاق نمیافتد
منبع : سایت حوزه نت