- ۲ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۱۰
بسم رب الشهدا و الصدیقین
دوستان ما قصد داریم که به یاری خدا هر روز عید رو به یاد یک شهید باشیم و به همین خاطر طرح #هر_روز_با_شهدا رو راه اندازی میکنیم و هر روز یک داستان از شهدای گرانقدرمون رو منتشر میکنیم به امید اینکه شهدا عنایتی بهمون کنند و لطفشون شامل حال ما هم بشه
🌺 ان شاءالله
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»
نباید مؤمنان کافران را دوست خود گیرند، و هر کس چنین کرد چیزی پیش خدا ندارد، مگر آنکه از ایشان تقیه کند، یک تقیه مصلحتی و بظاهر، برای مدتی دوستی کنید و خداوند شما را از خود میترساند، و به سوی خداوند است بازگشت.
#ویژگی_مومنان
#خصوصیات_اجتماعی
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشعُرُونَ»
و نگوئید دربارة کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند بلکه زندهگانند اما شما نمیفهمید.
#ویژگی_مومنان
#خصوصیات_اجتماعی
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»
کسانی که ایمان آوردند مهاجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهای خود، بزرگترین درجه را نزد خداوند دارند و آنان خود رستگارانند.
#ویژگی_مومنان
#خصوصیات_اجتماعی
«وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»
و کسانی هستند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند همچون کرها و کورها بر آن آیات نمیافتند.
#ویژگی_مومنان
#صفات_فردی
«وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»
کسانی هستند که با خدا معبود دیگری را نمیپرستند.
#ویژگی_مومنان
#صفات_فردی
«وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»
(و آنان که شب را برای پروردگارشان به روز میآورند در حالی که سجده کننده و قیام کننده هستند.)
#ویژگی_مومنان
#صفات_فردی
در ادامه این کارتون ترور ترامپ و حتی انتخاب نفر بعدی برای ریاست کاخ سفید نیز مشخص میشود. رئیس جمهور بعدی آمریکا یک زن است اما در این سریال معلوم نمیشود که او کیست.
این انیمیشن و برخی دیگر از انیمیشنهای آمریکایی بهصورتهای متنوعی پیشگوییها از مسائل و موضوعات مهم آمریکا کردهاند که برخی از آنان درست از آب در آمده است.
اما واقعاً این مطالب، اخبار غیب است یا اخباری است که از صحت آن قبلتر اطمینان وجود داشته و بعد منتشر شده است؟
در ضمن این تمام ماجرا نیست؛ زیرا در بخشی دیگر از این کارتون عجیب، صحنه نماز خواندن «هومر» پدر خانواده بهصورت پنهانی بر سجاده نیز پخش میشود که نگرانی لیسا را بههمراه دارد.
منبع : خبرگزاری تسنیم
برای مشاهده کامل پیش بینی ها و مشاهده فیلم آن بر روی لینک زیر کلیک کنید :
«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»
(آنان بر روی زمین متواضعانه راه میروند.)
#صفات_فردی
#ویژگی_مومنان
شاید جالب باشد بدانیم این انیمیشن در سال 2000 درباره رئیس جمهور آینده ایالات متحده آمریکا خبر میدهد که قرار است فردی با مشخصات و ظواهر کاملاً منطبق با ترامپ رئیس جمهور این کشور شود. این فرد که همان ترامپ است حتی در صحنهای از کارتون در حال پایین آمدن از پلهبرقی است که تابلوی یکی از هوادارانش که بالای او ایستاده است از دست میافتد، دقیقاً همین اتفاق در یکی از حضورهای ترامپ میان هوادارانش رخ میدهد که انطباق آن بسیار جالب است.
منبع : خبرگزاری تسنیم
برای مشاهده کامل پیش بینی ها و مشاهده فیلم آن بر روی لینک زیر کلیک کنید :
این انیمیشن در سال 2010 خبر از انتقال ویروسی از چین به سرتاسر دنیا میدهد که در آن همه مردم آلوده به این ویروس میشوند. در نمایی از این کارتون کارگران چینی با خنده شیطانصفتانهای ویروس را به درون کارتنی میدمند و به دنیا ارسال میکنند. بعد از آن پدرخانواده سیمپسونها کارتن را باز میکند و یکباره این ویروس خبیث وارد و انتقال آغاز میشود.
منبع : خبرگزاری تسنیم
برای مشاهده کامل پیش بینی ها و مشاهده فیلم آن بر روی لینک زیر کلیک کنید :
سردرد ملکه شدید شده بود وهر چه از شب می گذشت بر شدتش افزون می گشت. ملکه آن شب را بادرد و نج سپری کرد و ناله زد واشک ریخت. بالاخره صبح سه شنبه،اشعه خورشید تاریکی شب را دریدو صفحه زمین را روشن ساخت امابانو هر دو چشمش را از دست داد وبر اثر یک بیماری مرموز بکلی نابیناشد. بانو سخت متاثر گردید، دیگرهیچ چیز را نمی دید. از غم کوری،سردرد را فراموش کرد . نمی دانست آیا دیدگانش قابل معالجه هست ودرمان می پذیرد یا خیر؟
سید محمد سعید افندی که خوداز استادان و سخنوران عامه درنجف به شمار می رفت و درمدرسه ای نزدیک باب وادی السلام تدریس می نمود، گوید: شوهر این زن ملا امین ، در کتابخانه حمیدی بامن همکاری داشت. او روز سه شنبه نزد من آمد و با افسردگی وپریشانی، حادثه نابینا شدن همسرش را برایم شرح داد و گفت:دیشب بعد از یک سردرد شدید وطولانی هر دو چشم ملکه کور شده وهیچ کس و هیچ چیز را نمی بیند. من از این پیش آمد اظهار تاثر کردم وگفتم: «اگر شفای همسرت رامی خواهی امشب او را در حرم مطهرحضرت مرتضی علی علیه السلام ببر و به حضرتش توسل جسته ، شفای وی را طلب کن و آن بزرگوار را در درگاه الهی واسطه قرار بده شاید خداوندبه برکت امیرالمؤمنین علیه السلام شفایش بخشد.»
شب چهارشنبه فرارسید، ملکه همچنان دردمند و مضطرب بود، باآنکه می خواستند او را به حرم شریف مولا برده و متوسل شوند،اما از شدت درد و ناراحتی، چنان بیتاب و ناآرام بود که از تشرف وزیارت منصرف گردیدند.
پاسی از شب گذشت ، هنوز زن بیچاره ناله می کرد و درد می کشید .بی قراری او ، آرامش دیگران را نیزبر هم زده بود . همه متاثر و ناراحت بودند.
ساعتی از نیمه شب گذشته بود. پژواک صدای جغدها در حیاط مدرسه می پیچید. طلبه جوان سر از کتاب بلند کرد و با سر انگشتان چشمهایش را مالید تا کمی از خستگی اش بکاهد.
میر علام از جایش بلند شد و گیوه هایش را پوشید، در ایوان ایستاد و نگاهش را به چیزی گره زد که سالها او را در آن حجره پاگیرش کرده بود. او رو به گنبد طلایی رنگ امیر المومنین(ع) ایستاد و در حالی که دستانش را روی سینه اش گذاشته بود، سلامی عرض کرد. اما آن شب حال دیگری داشت. وضویی گرفت و راهی حرم شد.
جوان نزدیک در که شد،چشمانش را به هم نزدیک کرد. چیز عجیبی می دید. استادش در مقابل در بسته حرم ایستاده بود و قفل های در خود به خود در مقابلش باز می شد.
استاد دستانش را روی سینه اش گذاشت و تا نیمه خم شد و سلام داد، لحظه ای نگذشت که از جانب حرم صدای جواب سلام آمد.
جوان روی نوک انگشتان پایش پشت سر استاد به راه افتاد. مقدس اردبیلی ضریح را زیارت کرد و در گوشه ای نشست. طلبه جوان در حالی که پشت در گوش ایستاده بود، از تعجب خشکش زده بود. صدای صحبت استاد با کسی می آمد.
لحظاتی گذشت، استاد از حرم بیرون آمد و سمت مسجد کوفه به راه افتاد. بالاخره به محراب مسجد رسید. صدای مباحثه علمی استاد با مرد دیگری به گوش می رسید.
علی محمد دستش را سمت کاسه برد و سریع آن را جلوی دهانش گرفت. باز هم آن سرفه های لعنتی به سراغش آمده بودند و راه نفسش را گرفته بودند. بوی خون فضای دهانش را پر کرده بود. او این بار هم مثل همیشه بی حال روی بالشتش افتاد و به سید علی آقای شوشتری نگاه کرد. سید که کارش طبابت نبود، چون حال علی محمد کتابفروش را این طور می دید، هر از چندی به بالینش می آمد ودر حالی که می دانست کارش بی فایده است، به اصطلاح او را دوا و درمان می کرد و گاهی هم حمد شفایی می خواند.
از شدت بیماری علی محمد، دیگر برای خانواده رمقی باقی نمانده بود. صدای کوبه در، حیاط را پر کرد. رفیق شفیق علی محمد به دیدارش آمده بود. او که حال دوستش را دید، یاد گذشته کرد و گفت: ملا علی محمد، بلند شو، بلند شو برویم وادی السلام، قول می دهم حالت بهتر شود.
علی محمد با شنیدن پیشنهاد دوستش، لبخندی بر صورت بی رنگش نشاند و گفت: مرد! مگر حالم را نمی بینی؟ من رمق تکان خوردن ندارم، بیایم وادی السلام؟
مرد این بار مصمم تر جلو آمد و روی تشک علی محمد نشست و گفت: بردنت با من، بعد هم با دست اشاره ای به کتفش کرد و گفت: می نشانمت روی کجاوه و می برمت.
مدّتی میگذرد و طلبه چیزی نمیگوید و استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد، جرئت نمیکند از او سؤال کند، ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر استاد تمام میشود و روزی به وی میگوید: آقای عزیز! از عرض پیام من خبری نشد؟ میبیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا میکند. استاد میگوید: عزیزم! خجالت نکش. آنچه فرمودهاند، به حقیر بگویید؛ چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین).
حجّت الاسلام قدس میگوید:
روزی آقا فرمودند: در «تهران»، استاد روحانیای بود که «لُمعَتین» را تدریس میکرد. مطّلع شد که گاهی از یکی از طلّاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارقالعادّه دیده و شنیده میشود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود و نویسندگان، چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و وی هرچه میگردد، آن را پیدا نمیکند و به تصوّر آنکه بچّههایش برداشته و از بین بردهاند، نسبت به بچّهها و خانواده عصبانی میشود. مدّتی بدین منوال میگذرد و چاقو پیدا نمیشود و عصبانیّت آقا نیز تمام نمیشود.
مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دین و فروع دین دارد، مثلاً ممکن نیست انسان اعتقاد قطعی بروز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بیاد آن باشد در عین حال پارهای گناهان را مرتکب شود (و بالاخرة هم یوقنون) چنین کسی نه تنها مرتکب گناه نمیشود بلکه از ترس، بقرق گاههای خدا، نزدیک هم نمی گردد.
#صفات_فردی
#ویژگی_مومنان
اعلام بیطرفی ارتش؛ سقوط حکومت 2500 ساله شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران
تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابانها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد و بر اثر حملات مردم به تسلیحات ارتش،کارخانهها و انبارهای اسلحه به دست مردم افتاد.
سرانجام درحالی که همه خیابانها شاهد حضور جوانان مسلح بود، در ساعت 30/10 دقیقه صبح، شورای عالی ارتش با شرکت رئیس ستاد، وزیر جنگ واکثر فرماندهان تشکیل جلسه داد و پس از مذاکرات بسیار،
طی اعلامیهای بی طرفی ارتش را اعلام کرد:
«با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ده و نیم امروز بیست و دوم بهمن سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت، به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج ومرج و خونریزی بیشتر، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همواره پشتیبان ملت شریف و نجیب و وطن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته های ملت شریف با تمام قدرت پشتیبانی می نماید.»
این اعلامیه زمانی از رادیو پخش شد که شهر پر بود ازمردم مسلحی که سوار برخودروهای نظامی بودند. همچنین کاخ گلستان، مرکز رادیو ایران و ژاندارمری کل کشور در دست مردم بود. شهربانی کل کشور، دانشکده افسری، دانشکده پلیس و دبیرستان نظام نیز به دست نیروهای مردمی فتح شد. مردم، زندان کمیته [کمیتهی مشترک ضدخرابکاری] را که مرکز بازجویی و شکنجه متهمان سیاسی بود، به تصرف درآوردند و زندانیان را آزاد کردند.
تا غروب این روز، تمام کلانتری ها، پادگانها، پاسگاه ها و مراکز نظامی به دست مردم افتاد، زندان قصر، زندان جمشیدیه نیز تصرف شد و زندانیان آنها فرار کردند، اما توسط مردم دستگیر شده و به مدرسه رفاه – محل شورای انقلاب – برده شدند. فرمانداری نظامی آخرین اطلاعیه خود را صادر کرد. به موجب این اطلاعیه از نظامیان خواسته شد برای اجرای تصمیم شورای عالی ارتش به پادگانهای خود برگردند. درحالی که مردم به سوی کاخ نخست وزیری در حرکت بودند، بختیار که پس از فرار نظامیان با تعداد کمی محافظ تنها مانده بود ناهار خود را نیمه تمام رها کرد و از در پشتی ساختمان نخست وزیری گریخت.
سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی) به دست مردم اسیر شد و سرلشکر ناجی (فرمانده گارد جاویدان) در حوالی میدان فوزیه امام حسین (ع) در جریان زد و خورد به ضرب گلوله ای کشته شد. امیرعباس هویدا نخست وزیر اسبق، نیز خود را به شورای انقلاب تسلیم کرد. رادیو و تلویزیون نظامی به تصرف مردم در آمد. در آخرین لحظهها گوینده رادیو پیامی را که از سوی آیت الله طالقانی رسیده بود، خواند و سپس برنامه قطع شد. در آن پیام ازکارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون خواسته شده بود تا به سرکار خود بازگردند. پس از سکوتی نسبتا طولانی، رادیو دوباره آغاز به کار کرد. صدای گوینده از شدت هیجان می لرزید:
«توجه توجه ... این صدای انقلاب ملت ایران است...»
فریاد شادی از تمام خاک ایران برخاست، آخرین سلسلهی پادشاهی ایران، سرانجام سقوط کرد...
منبع : سایت بیتوته
دستیابی مردم به اسلحهخانه نیروی هوایی و شدت یافتن درگیری مسلحانه مردم و نظامیان؛ انتشار متن فتوای امام مبنی بر باطل بودن قسم وفاداری ارتشیان به شاه؛ اعلام منع عبور و مرور از ساعت چهار و سی دقیقه عصر توسط ارتش شاه؛ انتشار حکم امام دربارهی ماندن مردم در خیابانها؛ پیوستن نیروی دریایی و هوایی به مردم
ساعت 10 صبح اسلحهخانهی نیروی هوایی به همت مردم و کمک همافران فتح شد.
ساعاتی بعد کلانتریهای 9، 10، 11، 12، 16، 26 و کلانتری نارمک به دست مردم افتاد.
مردم تانکها و نفربرها را به خیابانها آوردند و به یکدیگر روحیه میدهند. فرمانداری نظامی که دستپاچه شدهاست، در آخرین اعلامیهاش که بارها از رادیو پخش شد، ساعت منع عبور و مرور را چهار و نیم عصر اعلام کرد.
امام خمینی در پاسخ به دستور فرمانداری پیامی به این شرح صادر فرمودند: «اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است؛ مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.»
مردم خیابانها را ترک نکردند.
منبع : سایت بیتوته
اعلام سیاستها و وظایف دولت موقت توسط مهندس مهدی بازرگان؛ درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی با افراد گارد جاویدان
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. همزمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «اللهاکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لولهی مسلسل گارد شاه به سمت مردم چرخید و آنها را هدف گلوله قرار داد. درگیری تا صبح ادامه داشت...
منبع : سایت بیتوته
رژهی عدهی زیادی از همافران و پرسنل نیروی هوایی در مقابل امامخمینی(س)
بختیار دستور تیراندازی به سمت مردم را میدهد. در بعضی از نقاط کشور به سمت مردم تیراندازی میشود. عدهی زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی، با لباسهای نظامی و در میان شادی و حیرت مردم به اقامتگاه امام رفتند. امام خمینی در این دیدار، خطاب به همافران فرمودند:
«همانطور که گفتید تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حال به قرآن پیوستید. قرآن حافظ شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در اینجا حکومت اسلامی را برقرار کنیم.»
منبع : سایت بیتوته