مامون با پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) به دنبال کنترل شورش و اعتراض علویان بود
نکته دیگر اینکه مامون از این طریق میخواست همراهی بیشتر علویان را داشته باشد و گمان میکرد که با تزریق امام به بدنه قدرت میتواند اولا مانع برخی از نارضایتیها و شورشهایی که ان دوره بود، شود. ثانیا همراهی علویان و شیعیان را بیشتر با خود داشته باشد که اتفاقا برخلاف انچه در برخی از منابع است به گمان بنده حداقل در این بخش به اجمال میتوان گفت که به هر حال یک توفیقهایی هم شاید در ان دوره خاص نصیب مامون و دیگران شد گرچه نتوانست مانع همه اعتراضها و شورشهای علویان شود، ولی به تعبیر امروزیها مقداری اعتراضات و مواجهات علنی علویان کاهش یافت.
امام (ع) پس از تهدیدهای مامون چارهای جز پذیرش ولایتعهدی نداشت و به اکراه ولایت عهدی را پذیرفت اما چرا در همان اغاز پذیرش به مامون شرط کرد که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشد و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتوا، دخالتی نداشته باشد، ایشان با به دست گرفتن این امور میتوانست به فضا تسلط بیشتری داشته باشد.
شفیعی: پیش از اینکه پاسخ این سوال را دهم باید شما را توجه بدهم به این نکته که حتی اگر نگاه شیعی به امام رضا(ع) نداشته باشیم و نپذیریم که این بزرگان در فهم مباحث پیرامونی خود و در دریافت شرایط عصر خود بهترین انسانها هستند، ولی حداقل بپذیریم که امام رضا مانند بسیاری از عالمان عصر خود تحلیل و درک و دریافت دقیقی از سیستم حکومتی عباسیان داشت، به عبارت دیگر ما وقتی به رفتار امام رضا(ع) هم قبل از ولایتعهدی و هم پس از ولایتعهدی توجه میکنیم، متوجه میشویم که ان حضرت به هر حال یک تحلیل واقع بینانهای از عصر خود داشتند، اگر ما این نکته را بپذیریم که حضرت مانند بسیاری از عالمان عصر خود توان و قدرت تحلیل درست جریانات سیاسی پیرامون خود را داشته است، پیشنهاد حضرت ان زمان برای ما معنای روشن تری پیدا میکند یعنی حضرت با توجه به تحلیلی که از دادهها دریافت و درک میکرد از رفتار حکومت و انچه که در قدرت معاصر خود داشت رد و بدل میشد، وقتی حضرت اینها را کنار هم میگذارد، متوجه میشود که این پیشنهاد یک پیشنهادی است که اگر هم جدی باشد و اگر هم برای حضرت صدمات جانی نداشته باشد، اما حداقل این است که جامعه را دچار یک بحران دوگانهای میکند به جهت اینکه روشن است که حضرت نمیتوانست همراه و همسو با این حکومت باشد، نمیتوانست با ان تصمیمات و برنامههایی که حکومت داشت، همگام باشد. قاعدتا امام رضا(ع) به یک تعارض درون حکومتی با دستگاه عباسی میرسید و این بیش از انکه به نفع حضرت باشد به ضرر حضرت و جامعه اسلامی بود. به گمان من حضرت در نپذیرفتن ولایتعهدی علاوه بر نکات دیگری که عرض کردم، شاید بتوان گفت که یک دغدغه جدی که امام رضا(ع) داشت این بود که نمیخواست جامعه اسلامی از درون دچار یک تعارض، درگیری و تنشهایی شود چرا که روشن است سبک اندیشه، رفتار سیاسی و ارمانها و ایدههای فکری حضرت هیچ سنخیتی با رفتار و سبک سیاسی و ایدهها و رفتارهای حاکمان عباسی ندارد. قاعدتا اگر حضرت بدون این شروط وارد میشد و اعمال نظر در عزل و نصبها و مدیریت و قضاوت میکرد، حتما دیری نمیپایید که سیستم حکومتی دچار یک تعارض و تناقض میشد و به گمان من امام رضا(ع) داوری داشتند که این تعارض به نفع علویان و حضرت نیست. یعنی پارادوکسی بین شکل مدیریت حضرت و شکل مدیریتی مامون و دستگاه عباسی اتفاق میافتاد و تحلیل حضرت این بود که اگر بپذیرد و این تعارض پیش بیاید این تعارض یقینا به نفع علویان، امام رضا(ع) و تشیع نیست لذا حضرت حاضر نشد این ریسک را کند و بگوید که حداقل دستگاه حکومت به هم بخورد با علم به اینکه یا با احتمال جدی که میدادند این به هم خوردن دستگاه و به هم ریختگی اوضاع در دراز مدت به نفع امام و علویان نیست. من گمان میکنم که این تحلیل شاید یک تحلیل قابل توجهی باشد.
منبع : سایت حوزه نت
- ۰ نظر
- ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۸:۰۰