باسمه تعالی
درباره مبحث صلح امام حسن (ع) و چرایی آن ابتدا باید از آیات 15 و 16 سوره انفال آغاز کرد. آنجا که خداوند متعال میفرماید : یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفرو زحفا فلا تولوهم الادبار.. و من یولهم یومئذ دبره ألا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فقد باء بغضب من الله و ماویه جهنم و بئس المصیر --- ای کسانی که ایمان آورده اید ، هنگامی که با کافران رو به رو می شوید درحالی که دسته جمعی برای جنگ به سویشان رفته اید به آنان پشت نکنید و نگریزید 15. و هرکس در آن هنگام پشت به آنان کند و بگریزد ، با خشمی از خدا بازگشته و جایگاهش دوزخ است و آن بد بازگشتگاهی است ، مگر اینکه گریز و روی گردانی اش برای جنگ در ناحیه دیگر باشد ،یا بخواهد به گروهی از رزمندگان بپیوندد و در کنار آنان با دشمن بجنگد.16 ---
در این آیه خداوند هرگونه فرار در هنگام جهاد با دشمنان را به مثابه دوزخی شدن انسان و گرفتار شدن به خشم خود بیان کرده، با این استسنا که هرگونه عقب نشینی به منظور تجدید قوا برای وارد کردن ضربه قوی تر به دشمن را مطلوب ارزیابی میکند. حال باید دید در ماجرای صلح امام حسن عقب نشینی به منظور تجدید قوا بوده یا ترس از جنگ و کشته شدن...؟
بر مبنای چندین اصل به طور مسلم میتوان به مورد اول رسید. اولا اگر امام حسن به جنگ میشتافتند مشخصا در وهله اول امام حسین که برادر کوچک تر امام حسن هستند اجازه ورود برادر بزرگتر به جنگ را نداده و به دلیل وجود اندک یاران و اصحاب شهید میشدند. ثانیا دیگر اصحاب و یاران امام مثل حجر بن عدی، عدی بن حاتم و میثم ها نیز شهید می شدند و درنهایت امام حسن (ع) بعد از حضور در جنگ شهید میشدند. بعد از این واقعه معاویه و دستگاه حکومتش با در دست داشتن قدرت تبلیغاتی آن زمان، امام حسن (ع) را فردی اخلالگر در امور اسلامی معرفی کرده و حال در این هنگام که امام سجاد (ع) باید به روشنگری در این مسئله و بیان حقایق بپردازند تنها دو سال دارند و مسلما توان چنین کاری از ایشان ساقط است و بدین ترتیب دیگر هیچ اثری از اسلام ناب محمدی نمیماند و هرآنچه که میماند اسلام معاویه است.
حتی این فرض هم موجود است که امام حسن (ع) بعد از یک جنگ طولانی اسیر شوند که در این صورت معاویه می توانست به مانند یک فرد پیروز وارد شهر کوفه شده و سپس با آزادسازی امام حسن در راه خدا ذهن سطحی نگر مردم را بیش از پیش بفریبد. پس مسلما حضور امام حسن در جنگ و شهادت یا اسارت ایشان به معنای از بین رفتن اسلام و ریشه کن شدن آن بود.
و اما مسئله دوم تجدید قوا یا همان تحرف لقتال و تحیز الی فئة است.
نکته حائز اهمیت در باب این مسئله آن زمانی است که امام حسن (ع) هنگامی که بعد از صلح به کوفه برمیگردند و حکومت را در دست فردی ظالم، فاسد و ستمگر میبینند فورا در جلسه ای با اصحاب و یاران نظیر سلیمان صرد خزاعی، همدانی و... جمع شده و رسما شالوده اولین حزب سیاسی اسلام را پایه ریزی می کنند. حزبی که وظیفه اش مبارزه پنهانی با قدرت های فاسد و ستمگر زمانه برای به حکومت رساندن اهل بیت در گوشه و کنار سرزمین های اسلامی است.
حزبی سیاسی که در زمان امام حسین (ع) در کوفه با جمع آوری تعداد زیادی از امضاها ایشان را به کوفه دعوت کرده و اعلان می دارند که با حاکم فاسد آن زمان خواهند جنگید تا امام حسین (ع) را به حکومت کوفه برسانند. گرچه آنها امام حسین را در طی اتفاقاتی یاری نمیکنند اما به هر حال ثمربخش قیامی نظیر توابین یا قیام مختار میشوند. به طبع این تجدید قوا بهتر از ریشه کن شدن اسلام است هرچند ممکن است عده زیادی را نسبت به امام حسن (ع) بدبین کند.