جنبش مهدوی 313

سلام خوش آمدید

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

 

گفت وگو باید از حالت تحکم و خود حق پنداری خارج شود تا مورد پذیرش دیگران قرار گیرد

در یک روایتی که از امام رضا نقل شده حضرت وقتی می‌خواهند امام را به تصویر بکشند، می‌فرمایند: نگاه من به حاکم و امام مسلمین این چنین است، الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ؛ امام مونس دلسوز است و وَالوالِدُ الشَّفیقُ؛ و امام پدر مهربان است، وَالأَخُ الشَّقیقُ، امام برادر همدل است. این تصویر امام از امامت و از حاکم جامعه اسلامی به خوبی آن منش، روش و نگاه سیاسی امام را هم به جایگاه امامت و حکومت نشان می‌دهد و هم مشخص می‌کند که امام در مقام گفت وگویی با دیگران باید خودش را مظهر اینها بداند یعنی امام رضا به عنوان یک طرف گفت وگو، باید خود را الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ، وَالوالِدُ الشَّفیقُ، وَالأَخُ الشَّقیقُ بداند تا این گفت وگو از حالت تحکم یا خود حق پنداری یا از موضع بالا سخن گفتن، بیرون بیاد که پذیرش آن برای کسی که در مقابل حضرت گفت وگو می‌کند، راحت تر و آسان تر شود.

الگوسازی از امامان باید معطوف به تمام معادلات عصر ما باشد

شناسایی اندیشه و سیره سیاسی هر فرد، علاوه بر آنکه نمایانگر باورها و نقش آفرینی آنها در تعیین رفتار سیاسی است، نشانگر درک درست وی از ساختار سیاسی جامعه نیز هست. که امام رضا درک درست از جامعه داشتند و با هوشیاری، آگاهی از فضای جامعه و حکومت، تصمیم گیری منطقی و درست به دور از قدرت طلبی، و مناظره و ارایه نظرات در اوج اخلاق مداری توانستند فضای سیاسی زمان را به نفع خود تغییر دهند، سیاسیون کشور و مسئولین در عملکردهای خود تا چه میزان در الگوبرداری از سلوک سیاسی امام رضا(ع) موفق بودند؟ درست است که باید نگاه کلی ما به شیوه‌های رفتاری امامان باشد، یا به عبارت دیگر باید تلاش کنیم که آن اصول کلی رفتارها و حرکت‌هایمان را با ائمه بسنجیم، اما من در بسیاری از مواقع این نکته را گفتم که ندیدن این فاصله هم مقداری ما را دچار مشکل می‌کند به عبارت دیگر الگوسازی از امامان باید معطوف به تمام معادلات عصر ما باشد. اکنون معادلات پیچیده‌ای در جهان پیرامونی داریم که در عصر امام حتی پس از امام تا صد سال و دویست سال پیش، این پیچیدگی در معادلات حضور نداشت، من می‌خواهم معادلات را به عبارت ساده تر ساده سازی نکنیم و نگوییم که امام رضا و امام حسین و حسن، این چنین رفتار کردند لذا مثلاً حاکمان و فقیهان ما باید این چنین رفتار کنند، به گمانم مقداری ساده سازی خطرناک است.

  • محمدرضا دهایی

 

با توجه به سن کم امام جواد (ع) این آزمایش از طرف شیعیان در مورد آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا می‌کرد، بر این اساس در مواقع و فرصت‌های مختلف، این آزمایش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اکثریت قریب به اتفاق آنان ـ جز افراد نادری ـ با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.
در این مورد گفتنی است: در مجلسی که ذکرش رفت شیعیان گردآمدند تا مسئله جانشینی امام جواد (ع) را حل کنند. یونس بن عبدالرحمان که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا (ع) بود گفت: تا این فرزند (امام جواد) بزرگ شود چه باید بکنیم؟ در این هنگام ریان بن صلت از جای خود برخاسته و به اعتراض گفت: تو خود را از نظر ظاهر مؤمن به امام جواد (ع) نشان می‌دهی ولی پیداست که در باطن به امامت او تردید داری، اگر امامت وی از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک‌روزه هم باشد به منزله شیخ و چنانکه از طرف خدا نباشد حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. دیگران برخاسته و ریان را ساکت کردند... بالأخره در ایام حجّ علمای شیعه از بغداد و دیگر شهرها گردهم آمده و هشتاد نفر عازم مدینه شدند، ابتدا پیش عبدالله بن موسی رفتند ولی هنگامی که گمشده خود را پیش او نیافتند از وی روی برتافتند و به حضور امام جواد (ع)مشرف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخ‌های وی که نشان بارزی از امامت و علم الهی وی بود شادمان شدند.
بار دیگر گروهی از شیعیان از قطار مختلف نزد آن حضرت گرد آمده و در یک مجلس از مسائل بسیاری زیادی سؤال کردند و آن حضرت در حالی که بیش از 10 سال نداشت به تمام آن سؤالات پاسخ داد. گر چه امکان دارد در این رقم اغراق شده باشد ولی آنچه از اصل روایت به دست می‌آید آن است که:
اولاً: شیعیان اصرار داشتند تا از طریق دانش امام، امامت وی را بپذیرند.
ثانیاً: امام در حالی که هنوز کودک خردسالی بیش نبود به دلیل الهی بودن امر امامت به‌خوبی قادر به سؤالات علمی و فقهی شیعیان جواب بدهد.
شیخ مفید ـ با اشاره به اینکه پس از وفات امام رضا (ع) گروهی از شیعیان حتّی امامت آن حضرت را انکار کرده و به عقیده واقفیه گرویدند و عده‌ای دیگر به امامت احمد بن موسی قائل شدند ـ بر امامت حضرت جواد (ع) که اکثریت شیعه آن را پذیرفته‌ بودند تأکید کرده و برای اثبات آن، علاوه بر دلیل عقلی (کمال العقل لا یستنکر لحجج الله مع صِغَر السنّ) به آیاتی که درباره حضرت عیسی (ع) نازل شده، استدلال می‌کند. همچنین اشاره‌ای به دعوت رسول خدا (ص) از امام علی (ع) برای پذیرش اسلام در حالی که آن حضرت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، دارد در صورتی که از دیگر افراد هم سنّ و سال وی هرگز چنین دعوتی به عمل نیاورده است و بالأخره شرکت دادن حسن و حسین (ع) در مباهله در حالی که در آن هنگام هنوز دو کودک خردسالی بیش نبودند شاهد دیگر شیخ مفید بر صحت نظرش است.
در امر امامت، آنچه مهم است تنصیص امام سابق بر امامت امام پس از خود می‌باشد که شیخ مفید آن را از تعدادی از اصحاب بزرگ و نزدیک به امام رضا (ع) درباره امامت امام جواد (ع) نقل کرده و راویان این نص را چنین بر می‌شمارد:
علی بن جعفر بن محمد الصادق (ع)، صفوان بن یحیی، معمرّ بن خلاّد، حسین بن بشّار، ابن ابی نصرالبزنطی، ابن قیاما الواسطی، حسن بن جَهْم، ابویحیی الصنعانی، الخیراتی، یحیی بن حبیب بن الزّیات و جماعت زیاد دیگر.
شیخ، روایات عدّه‌ای از نامبردگان را در کتاب ارشاد آورده و استاد عطاردی نیز تقریباً همه آنها را در مسند الامام الجواد (ع) گرد آورده است. علاّمه مجلسی نیز در بحار فصلی به ذکر نصوص وارده در امامت آن امام همام اختصاص داده است.
از این روایات به‌خوبی بر می‌آید که امام رضا (ع) در موارد متعدد و مناسبت‌های گوناگونی که پیش می‌آمده، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر گذاشته است. در واقع استقامت اکثریت اصحاب امام رضا (ع) بر امامت حضرت جواد (ع) که پشتوانه‌اش همین فرمایشات امام رضا (ع) بوده، خود بهترین دلیل بر حقانیت امامت آن بزرگوار است؛ زیرا بزرگان شیعه، فقها و محدثان آنها در پذیرش امامت امامان، دقت عجیبی از خود نشان می‌دادند و همان گونه که گذشت با وجود نص بعد از سؤالات علمی متعدد، امامت آنان را می‌پذیرفتند.
 

منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان

  • محمدرضا دهایی

 

تردیدی نیست اضطرابی که پس از رحلت امام رضا (ع) در میان شیعیان آن حضرت به‌وجود آمد، موجب شد برخی از آنها به دنبال عبدالله بن موسی برادر امام رضا (ع) بروند ولی از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل، امامت کسی را بپذیرند جمعی از آنها پیش وی مسائلی مطرح کردند و هنگامی که او را از جواب مسائل خود ناتوان دیدند، وی را ترک کردند.
عده دیگری نیز به واقفیه که بر امام کاظم (ع) توقف کرده بودند پیوستند. علّت این هر دو گرایش -به نظر نوبختی- همین بود که آنها بلوغ را یکی از شرایط امامت می‌دانسته‌اند.
با تمام این احوال اکثریت شیعیان به امامت امام جواد (ع) گردن نهادند. گرچه در میان آنان کسانی بودند که مسئله سن را به رخ خود امام جواد (ع) کشیدند و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشینی سلیمان از داود (ع) کرده و فرمود: حضرت سلیمان هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گو سفندان را به چرا می‌برد حضرت داود او را جانشین خود کرد در حالی که عبّاد و علمای بنی‌اسرائیل، این عمل او را انکار می‌کردند.
به نوشته نوبختی مستندِ قائلین به امامت ابوجعفر (ع) مسئله یحیی بن زکریا و نبوت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی و داستان یوسف و علم حضرت سلیمان بود که نشان می‌داد علم در حجج الله که هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند بدون آموزش و یادگیری و به طور لدنّی، می‌تواند وجود داشته باشد.
شیعیان امامی از یک سو امامت را از وجهه الهی آن می‌نگریستند از این رو کمی سن امام هرگز نمی‌توانست در عقیده آنها خللی وارد آورد و از سوی دیگر آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الهی در علم و دانش امامان بوده است. در واقع امامان، پاسخگوی تمامی سؤالات شیعیان بودند. از این رو آنان در مورد کلیه امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع سؤالات قرار می‌دادند و تنها موقعی که احساس می‌کردند آنان به‌خوبی از عهده پاسخ به این سؤالات برمی‌آیند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم شناخته می‌شدند.

 

منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان

  • محمدرضا دهایی

 

با توجه به سن کم امام جواد (ع) این آزمایش از طرف شیعیان در مورد آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا می‌کرد، بر این اساس در مواقع و فرصت‌های مختلف، این آزمایش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اکثریت قریب به اتفاق آنان ـ جز افراد نادری ـ با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.


یکی از مسائلی که در مباحث کلامی مربوط به امامت، جایگاه ویژه‌ای یافت این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این مسئله از آن هنگام که امام جواد (ع) در سال 203 به امامت رسیدبه صورت جدّی‌تری در محافل علمی ـ کلامی مطرح می‌شد تا بعدها در سال 220 در رابطه با امامت امام هادی علیه‌السلام و پس از آن حضرت مهدی (عج) حدّت آن به اوج خود رسید.
در سال 203 که امام رضا علیه‌السلام به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت اینکه تنها فرزند وی (امام جواد) بیش از هشت یا 9 سال نداشت در نگرانی و اضطراب عمیقی فرورفتند، به نوشته برخی از مورخان: در این جریان شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد، شیعیان دیگر شهرها نیز متحیر شدند. به همین جهت گروهی از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجّاج گرد آمده و ضجّه و ناله سر دادند.
این مشکل برای شیعیان که مهم‌ترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهی و دینی خود به وی رجوع می‌کردند از اهمیت زیادی برخوردار بوده و نمی‌توانست همچنان لا ینحل بماند. البته برای شیعیان مسلّم بود که امام رضا (ع) فرزند خود امام جواد (ع) را به جانشینی خود برگزیده ولی مشکل ناشی از خردسالی آن حضرت، آنان را وا می‌داشت تا برای اطمینان خاطر به کاوش و جست‌وجوی بیشتری در این مورد بپردازند.
در میان نصوصی که در رابطه با جانشینی امام جواد (ع) از حضرت رضا (ع) برجای مانده خاطر نشان شده:
امام رضا (ع) فرزند خردسالش امام جواد را به جانشینی خود تعیین فرموده و با اینکه هنوز فرصت زیادی برای این کار وجود داشته به جانشینی او اصرار داشته است تا آنجا که در برابر اشاره برخی از اصحاب به سن اندک امام جواد (ع) با اشاره به نبوت حضرت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی فرمودند: سن عیسی هنگامی که نبوّت به وی اعطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است.

 

منبع : سایت تبیان - سایت پرسمان

  • محمدرضا دهایی

 

امام رضا(ع) در گفت وگو هیچ گاه خود را حق و دیگری را باطل اعلام نکرد

حضرت کمترین نکته‌ای که در گفت وگو هست و به گمان من حضرت کاملاً به آن وفادار هستند این بود که وقتی حضرت با مخالفان و دگراندیشان مواجه می‌شد، این چنین نبود که پیشاپیش به آنها اعلام و ابلاغ و اظهار کند که آنچه شما می‌گویید عین باطل و آنچه من می‌گویم عین حق و حقانیت است. حداقل حضرت این را پیش از شروع و در حین گفت وگو القا نمی‌کردند، حال در پایان کار چه اتفاقی می‌افتد نوعاً مشخص می‌شود ولی حضرت در ابتدا این چنین نبود. به عبارت دیگر یکی دیگر از ارکان گفت وگو این است که شما طرف گفت وگوی خود را به رسمیت بشناسید و یک نگاه عقلانی اندیش و عقل گرا و اهل فهم و درک نسبت به او داشته باشید. حال اگر پیشاپیش خود را واصل به حق و حقانیت بدانیم باب گفت وگو باز نمی‌شود و اگر هم باز شود جدی نیست. به گمانم در پاره‌ای از این گفت وگوها حضرت و رفتار حضرت نشان می‌دهد که ایشان پیشاپیش حکم به حقانیت خود ندارند بلکه در یک گفت وگوی برابر، در یک دیالوگ دو طرفانه و در یک رفتار کاملاً همسان با کسانی که طرف حضرت قرار می‌گرفتند شروع به گفت وگو می‌کرد حال در انتهای بحث به چه می‌رسیدند مورد بحث ما نیست. وقتی می‌گوییم امام رضا(ع)، امام گفت وگوست یعنی اینکه گفت وگو یک اخلاقی دارد که حضرت رعایت می‌کردند، گفت وگو یک متد و روش‌ها و اهدافی دارد که حضرت این نکات را رعایت می‌کرد مثلاً این چنین نبود که حضرت وقتی وارد گفت وگو با کسی می‌شود، اذعان کند یا اشاره کند که در پاسخ به آنها این چیزی که من می‌گویم، چون معصوم هستم حرف من این چنین هست و شما باید بپذیرید، ما اصلاً چنین مشی در گفت وگوی حضرت با مخالفان و دگراندیشان نداریم بلکه اتفاقی که می‌افتاد این بود که اتفاقاً گفت وگو در یک سطح برابر و همسان پیش می‌رود تا جایی که گفت وگو شونده احساس کند آنچه حضرت می‌گوید به حقانیت و حقیقت نزدیک تر است تا آنچه این آقا فکر می‌کند یا اگر هم اتفاق نمی‌افتد در یک فضای کاملاً انسانی، معقول و صمیمانه گفت وگو خاتمه پیدا می‌کند. گفت وگو یک اخلاق و متد و روش‌های خاصی دارد که باید سر جای خود بحث شود ولی مجموعه آنچه از حضرت می‌بینیم این است که حضرت در ورود به گفت وگو با مخالفان و دگراندیشان تلاش داشتند این سه نکته را در بحث گفت وگو کاملاً رعایت کنند.

 

منبع : سایت حوزه نت

  • محمدرضا دهایی

سبک

 

امام رضا(ع) در تصمیم گیری‌ها معقول، منطقی و منطبق بر عقلانیت بود

 

شما در حال حاضر وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنید فراوان نوشته که مجلس گفت وگو از سوی دستگاه عباسی شکل داده می‌شد ولو گاه به قصد این باشد که دانش حضرت را بسنجند و حضرت به یک معنا در مقابل پرسش‌ها کم بیاورند، شاید هم به این قصد برخی از مجالس شکل گرفته باشد ولی به هر قصد که این مجالس شکل گرفته باشد، حضرت توانستند از آن مجالس بهره‌های لازم را بردارند و این کم بهره و سود نبود که ولایتعهدی را در اختیار حضرت قرار داد لذا به گمانم اگر کسی برخی چالش‌ها و ابهام‌ها یا سوالاتی که درباره علل پذیرش ولایتعهدی گاهی به ذهن خطور می‌کند را کنار بهره‌ها و سودهایی که حضرت به نفع جریان دینی و اسلامی از این منصب پیشنهادی بردند، قرار دهد؛ اگر انصاف به خرج دهد، این بهره‌ها و سودها انقدر زیاد است که انسان می‌تواند این رفتار امام رضا(ع) را معقول، منطقی و منطبق بر عقلانیت بداند. اشاره کردید که امام رضا(ع) با عملکرد خود به امام گفت وگو مشهور یافت و از این طریق به بخشی از اهداف خود رسیدند. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که امام با مخالفان خود نیز به گفت وگو می‌پرداختند و سوالات آنها را پاسخ می‌دادند، در این پرسش و پاسخ یا گفت وگو، امام رضا(ع) چه چارچوب و اصول اخلاقی را رعایت می‌کردند؟ واقعیت این است که گفت وگو نیازمند به اخلاق است، یعنی هر مواجهه دو سویه‌ای گفت وگو نیست ما باید حواسمان به این نکته باشد. این چنین نیست که دو نفر هرگونه مواجه حضوری با هم داشتند ما بتوانیم اسم آن را گفت وگو بگذاریم، گفت وگو یک آداب و اخلاق و اهدافی دارد اگر اینها مورد توجه در گفت وگو قرار نگیرد، شما صرف این مواجهاتی که شکل می‌گیرد را نباید گفت وگو نام بگذارید، گاهی به غلط یک چیزهایی اتفاق می‌افتد و ما گمان می‌کنیم که نام آنها را می‌توانیم گفت وگو بگذاریم، در حالی که اینطور نیست.

 

منبع : سایت حوزه نت 

  • محمدرضا دهایی

 

امام رضا(ع) مخالف ایجاد تعارض و تناقض در سیستم حکومتی بود

نکته دیگر اینکه واقعیت این است که ما هر چه اثار تاریخی را نگاه کنیم، مطالعات تاریخی ما هر چه قدر هم که دقیق باشد ما در بطن ان واقعه و جامعه نیستیم و تحلیل ما در واقع یک تحلیل عینی ملموس از انچه در جامعه وجود داشت، نیست لذا به گمانم ما باید به امام رضا(ع) به عنوان کسی که توان و تحلیل درستی از جریانات پیرامونی خود داشت اعتماد کنیم و با توجه به پیشنهاد دستگاه حاکم، انچه حضرت انتخاب کرد را بهترین انتخاب و روش برخورد سیاسی بدانیم.

امام رضا (ع) در مقابل مامون چند گزینه در مقابل خود داشتند گزینه اول این بود که ایشان به معارض و اپوزیسیون حکومت مامون تبدیل شوند. گزینه دوم اینکه حضرت تسلیم خواسته‌های مامون شود، گزینه سومی که امام رضا(ع) در مقابل مامون می‌توانستند اجرا کنند کناره گیری از سیاست بود. گزینه چهارمی که امام در مقابل مامون و اصرارهای او برای حضور در حکومت پیش رو داشت این بود که در اجتماع حضور فعالی داشته باشند. با توجه به زندگینامه و شواهد تاریخی امام رضا گزینه چهارم را انتخاب کردند. چرا؟ و در این مسیر چه موفقیت‌هایی کسب کردند؟

حضرت در عین اینکه اجازه نداد مامون با استفاده از حضور ایشان در دستگاه حاکم، بهره برداری سیاسی کند، اما از ان سو حضرت با قرار گرفتن در ولایتعهدی مقداری دستشان بازتر شد و برای پاره‌ای از انچه دلشان می‌خواست انجام دهند فضای مناسب تری پیدا کردند. همچنین منصب ولایتعهدی مقداری زمینه ارتباط وسیع تر، هم با علویان و هم با غیر علویان را فراهم کرد، یعنی اگر حضرت ولایتعهدی را نمی‌پذیرفت بر فرض اینکه حضرت اصلا جانشان هم به خطر نمی‌افتد و برای پذیرش ولایتعهدی احساس نمی‌کرد که جانش در خطر است و تهدید نمی‌شد، اما همین که این ولایتعهدی یک ظرفیتی ایجاد می‌کند برای حضرت و زمینه ارتباط فراوان تر و بیشتری را برای حضرت با بدنه اجتماعی ایجاد می‌کند این خودش می‌شود یک محرک و مجوز و عامل مشروعیت بخش برای قرار گرفتن حضرت در این موقعیت.

حضرت وقتی در این موقعیت قرار می‌گیرد، قلمرو روابط حضرت هم با طیف‌های مختلف فراوان می‌شود به عبارت دیگر از نظر کمی و کیفی رابطه حضرت با بدنه اجتماعی بیشتر می‌شود. از نظر کیفی یعنی اینکه حضرت شاید اگر ولایتعهدی را نمی‌پذیرفت تنها ارتباطی که با بدنه اجتماعی می‌توانست داشته باشد حداکثر با شیعیان و یاران و اصحاب بود، اما وقتی حضرت در این موقعیت قرار می‌گیرد یک زمینه‌ای فراهم می‌شود که زمینه ارتباط حضرت با پاره‌ای از دگراندیشان دینی و سیاسی، فراهم می‌شود تا بسیاری از انچه مدنظر هست به اینها منتقل کند.

مرزهای مشترک فلسفه اصول با فلسفه فقه، مانع از تفکیک این دو علم نیستاینکه امام به امام گفت وگو مشهور شده اصلا ظرفیت این نکته را ولایتعهدی برای حضرت ایجاد می‌کند. یعنی ولایتعهدی این ظرفیت را برای امام ایجاد می‌کند که امام به امام گفت وگو مشهور شود چون حضرت در قالب گفت وگو هم با علویان و هم با دیگران چه مخالفان دینی و مذهبی و چه مخالفان سیاسی، تلاش می‌کند که با انها باب گفت وگو را باز کند و نشان دهد که در قالب گفت وگو می‌توان بسیاری از نکات و اموزه‌ها و اندیشه‌ها را متنقل کرد که این اتفاق، اتفاق خوبی بود. یعنی ولایتعهدی این ظرفیت و زمینه را برای حضرت ایجاد کرد که اگر حضرت این ولایتعهدی را نمی‌پذیرفت چه بسا این فضا برای ایشان فراهم نمی‌شد.

 

منبع : سایت حوزه نت

  • محمدرضا دهایی

 

مامون با پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) به دنبال کنترل شورش و اعتراض علویان بود

نکته دیگر اینکه مامون از این طریق می‌خواست همراهی بیشتر علویان را داشته باشد و گمان می‌کرد که با تزریق امام به بدنه قدرت می‌تواند اولا مانع برخی از نارضایتی‌ها و شورش‌هایی که ان دوره بود، شود. ثانیا همراهی علویان و شیعیان را بیشتر با خود داشته باشد که اتفاقا برخلاف انچه در برخی از منابع است به گمان بنده حداقل در این بخش به اجمال می‌توان گفت که به هر حال یک توفیق‌هایی هم شاید در ان دوره خاص نصیب مامون و دیگران شد گرچه نتوانست مانع همه اعتراض‌ها و شورش‌های علویان شود، ولی به تعبیر امروزی‌ها مقداری اعتراضات و مواجهات علنی علویان کاهش یافت.

امام (ع) پس از تهدیدهای مامون چاره‌ای جز پذیرش ولایتعهدی نداشت و به اکراه ولایت عهدی را پذیرفت اما چرا در همان اغاز پذیرش به مامون شرط کرد که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشد و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتوا، دخالتی نداشته باشد، ایشان با به دست گرفتن این امور می‌توانست به فضا تسلط بیشتری داشته باشد.

شفیعی: پیش از اینکه پاسخ این سوال را دهم باید شما را توجه بدهم به این نکته که حتی اگر نگاه شیعی به امام رضا(ع) نداشته باشیم و نپذیریم که این بزرگان در فهم مباحث پیرامونی خود و در دریافت شرایط عصر خود بهترین انسان‌ها هستند، ولی حداقل بپذیریم که امام رضا مانند بسیاری از عالمان عصر خود تحلیل و درک و دریافت دقیقی از سیستم حکومتی عباسیان داشت، به عبارت دیگر ما وقتی به رفتار امام رضا(ع) هم قبل از ولایتعهدی و هم پس از ولایتعهدی توجه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که ان حضرت به هر حال یک تحلیل واقع بینانه‌ای از عصر خود داشتند، اگر ما این نکته را بپذیریم که حضرت مانند بسیاری از عالمان عصر خود توان و قدرت تحلیل درست جریانات سیاسی پیرامون خود را داشته است، پیشنهاد حضرت ان زمان برای ما معنای روشن تری پیدا می‌کند یعنی حضرت با توجه به تحلیلی که از داده‌ها دریافت و درک می‌کرد از رفتار حکومت و انچه که در قدرت معاصر خود داشت رد و بدل می‌شد، وقتی حضرت اینها را کنار هم می‌گذارد، متوجه می‌شود که این پیشنهاد یک پیشنهادی است که اگر هم جدی باشد و اگر هم برای حضرت صدمات جانی نداشته باشد، اما حداقل این است که جامعه را دچار یک بحران دوگانه‌ای می‌کند به جهت اینکه روشن است که حضرت نمی‌توانست همراه و همسو با این حکومت باشد، نمی‌توانست با ان تصمیمات و برنامه‌هایی که حکومت داشت، همگام باشد. قاعدتا امام رضا(ع) به یک تعارض درون حکومتی با دستگاه عباسی می‌رسید و این بیش از انکه به نفع حضرت باشد به ضرر حضرت و جامعه اسلامی بود. به گمان من حضرت در نپذیرفتن ولایتعهدی علاوه بر نکات دیگری که عرض کردم، شاید بتوان گفت که یک دغدغه جدی که امام رضا(ع) داشت این بود که نمی‌خواست جامعه اسلامی از درون دچار یک تعارض، درگیری و تنش‌هایی شود چرا که روشن است سبک اندیشه، رفتار سیاسی و ارمان‌ها و ایده‌های فکری حضرت هیچ سنخیتی با رفتار و سبک سیاسی و ایده‌ها و رفتارهای حاکمان عباسی ندارد. قاعدتا اگر حضرت بدون این شروط وارد می‌شد و اعمال نظر در عزل و نصب‌ها و مدیریت و قضاوت می‌کرد، حتما دیری نمی‌پایید که سیستم حکومتی دچار یک تعارض و تناقض می‌شد و به گمان من امام رضا(ع) داوری داشتند که این تعارض به نفع علویان و حضرت نیست. یعنی پارادوکسی بین شکل مدیریت حضرت و شکل مدیریتی مامون و دستگاه عباسی اتفاق می‌افتاد و تحلیل حضرت این بود که اگر بپذیرد و این تعارض پیش بیاید این تعارض یقینا به نفع علویان، امام رضا(ع) و تشیع نیست لذا حضرت حاضر نشد این ریسک را کند و بگوید که حداقل دستگاه حکومت به هم بخورد با علم به اینکه یا با احتمال جدی که می‌دادند این به هم خوردن دستگاه و به هم ریختگی اوضاع در دراز مدت به نفع امام و علویان نیست. من گمان می‌کنم که این تحلیل شاید یک تحلیل قابل توجهی باشد.

 

منبع : سایت حوزه نت

  • محمدرضا دهایی

 

امام رضا(ع) با سبک سیاسی خود مانع قدسیت بخشی به حکومت حاکم شد

طرح مسیله خلافت و ولایتعهدی امام رضا علیه السلام از سوی مامون ناشی از وضعیت و شرایط سیاسی موجود بود؛ شرایطی که در ان بحران مشروعیت خلفای عباسی، ظهور قیام‌های علوی، گسترش تشیع و تلاش‌های علمی و سیاسی امام رضا علیه السلام به عنوان عواملی اساسی، نقش فراوانی در طرح ان داشتند. هدف مامون از ایجاد این جریان چه بود؟ چرا مامون بعد از شکست قیام‌های علوی امام رضا علیه السلام را به مرو برد؟

این موضوع مویدی است بر یک نگاهی که قدرت طلبان از جمله در دوران عباسیان، دنبال این نکته بودند که اولا بتوانند تقدس قدرت را یا نگاه قدسی به قدرت را در اذهان شهروندان و معاصران خود جا بیندازند لذا از هر ابزار و حربه و نکته‌ای که می‌توانستند، استفاده می‌کردند، گمان من بر این است که انچه در این واقعه اتفاق می‌افتد و بحث ولایتعهدی مطرح می‌شود یک حربه و ابزار یا شکل دیگری است از القای قدسیت قدرت به بدنه اجتماعی، وگرنه وقتی پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) می‌شود، (که البته با توجه به روحیه و روشی که روشن است، قدرتی هم نیست) امام این ولایتعهدی را مشروط می‌پذیرد و شروط امام رضا(ع) شروطی است که در واقع می‌خواهد مانع جنبه قدسیت بخشیدن به حکومت مامون شود چون ورود امام به عزل و نصب افراد، ورود امام به مدیریت سیاسی و اجتماعی حتما در ذهن حداقل شیعیان عصر امام رضا(ع) القا کننده قدسیه به قدرت است، ولی وقتی امام ان شرایط را می‌گذرد و این ولایتعهدی را مشروط می‌پذیرد، می‌خواهد مانع شود از اینکه این حربه کارساز شود و جلوی این سوء استفاده را بگیرد که به هر حال مامون با تزریق ایشان به قدرت خود، این نکته را القا نکند که حکومت و قدرتی که ما داشتیم یک قدرت مقدسی است و همانگونه که عرض کردم در واقع قدرت مطلق هم کماکان در دست مامون باقی می‌ماند. وقتی حضرت پذیرش ولایتعهدی را مشروط اعلام می‌کند مامون مخالفتی نمی‌کند چون هم اطلاق و تمرکز قدرت برای انها مهم بوده و هم قدسیت و تمرکز قدرت را که انها حاضر نبودند به غیر دهند، حضرت هم چون متوجه این امر است که پیشنهاد ولایتعهدی برای توزیع و تقسیم قدرت نیست بلکه برای قدسیت بخشیدن به قدرت است، مشروط ولایتعهدی را می‌پذیرد. من فکر می‌کنم یکی از نکات شاید این باشد که مامون می‌خواستند از این طریق قدرت خود را یک قدرت مقدس جلو دهد.

 

منبع : سایت حوزه نت

  • محمدرضا دهایی

 

میان مردم و نهاد روحانیت زبان مشترکی وجود ندارد. شناسایی اندیشه و سیره سیاسی هر فرد، علاوه بر انکه نمایانگر باورها و نقش افرینی انها در تعیین رفتار سیاسی است، نشانگر درک درست وی از ساختار سیاسی جامعه نیز هست. اهمیت این موضوع، زمانی دوچندان است که یک شخص با توجه به جایگاه علمی، معنوی و اجتماعی، و جریان‌های فکری و سیاسی عصر خویش، به تحلیل ساختار سیاسی پرداخته و متناسب با ان با تکیه بر اصول اعتقادی خویش، به ارایه رفتار متناسب با وضعیت سیاسی بپردازد. امام رضا(ع) با توجه به وضعیت ویژه حاکمیت بنی عباس و تلاش انان در کنترل رفتار سیاسی شیعیان و ایمه اطهار(ع) سلوک سیاسی را پیش گرفت که نتایج مثبت بی شماری داشت.

سبک و سلوک سیاسی امام رضا(ع) در دوران خود و نحوه مواجه هوشمندانه حضرت با دستگاه حاکم، قابل بررسی و مطالعه است. امام رضا(ع) به معادلات جامعه خویش اگاه بود و با شروطی ولایتعهدی را پذیرفت و گام بزرگی برای حفظ جان انسان‌ها و گریز از قدسیت قدرت حاکم برداشت و موفقیت‌های بسیار به دست اورد؛ امروز هم حاکمان باید در سیاستگذاری و برنامه ریزی‌هایشان درکشان را از واقعیت‌های پیرامونی و معادلات جهان و درون کشور یک معادلات معقول تر و منطقی تر کنند. چرا ما در پاره‌ای از موارد مانند روابط شهروندان با حکومت یا شهروندان با نهاد روحانیت دچار مشکل هستیم؟ یک عامل مهم همین است که ما درکمان را از وضع پیرامونی تصحیح نکردیم. تلاش نکردیم واقعیت‌های پیرامونی را به رسمت بشناسیم چون این اتفاق نیفتاده اکنون زبان مشترکی نداریم. متن گفت وگوی با حجت‌الاسلام والمسلمین شفیعی را می‌خوانید:

اندیشه سیاسی بر پایه وضعیت سیاسی و اجتماعی و تاریخی هر عصر بروز و ظهور می‌کند بنابراین برای شناخت سیره سیاسی امام رضا لازم است این وضعیت و سپس موضع گیری‌ها مورد بررسی قرار گیرد. براساس تاریخی فضای سیاسی حاکم در زمان امام رضا به چه صورت بود؟ حضرت در فضایی با خفقان سیاسی حضور داشتند یا ازاد اندیشی و ازادی بیان وجود داشت؟

برهه خاصی که امام رضا(ع) زندگی می‌کردند با انچه در دوران امویان بود، تفاوت جدی از جهت وجود یا عدم وجود ازادی در جامعه اسلامی وجود نداشت. به عبارت دیگر همان استبداد و تنگ نظری‌هایی که در دوران امویان بود، با تفاوت‌هایی به دوران عباسیان منتقل شد بدین معنا که در هر دو سلسله حکومت یعنی هم در حکومت امویان و هم در حکومت عباسیان، به گمان بنده با یک اصل، قاعده و نقطه مشترک مواجه هستیم و ان اولا تمرکز قدرت مطلق در دست یک سلسله یا یک فرد و طبقه خاص بود و از سوی دیگر علاوه بر تمرکز قدرت، تقدس قدرت وجود داشت. تقدس و تمرکز قدرت هر دو با هم در دوران امویان شکل می‌گیرد و عینا همین قاعده و اصل و نکته به دوران عباسیان منتقل می‌شود و در دوران عباسیان هم با همین دو نکته مواجه می‌شوید لذا ازاداندیشان یا به تعبیر امروزی‌ها دگراندیشان یا کسانی که اصحاب اندیشه و تفکر هستند در هر دو قدرت معضلات و چالش‌ها و مشکلاتشان به گمان من واحد هست یعنی هیچ تغییر جدی اتفاق نمی‌افتد

 

منبع : سایت حوزه نت

  • محمدرضا دهایی
جنبش مهدوی 313

این وبلاگ برای خشنودی و رضایت حضرت مهدی (عج) تاسیس شد. باشد که مورد عنایت ایشان قرار گیرد و مفید فایده باشد. انشاءالله

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران