- ۱ نظر
- ۲۶ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۹
بزرگترین نویسندۀ انگلستان بعد از شکسپیر. افکار بلند او در زمینۀ مذهب- علم- اقتصاد- خانواده و هنر اثر عمیقی بر روی مخاطبین خود داشته¬است. امواج خروشان افکار او در جوامع غربی منجر به روشنگری افکار عمومی مردم
می¬گردید. او در رابطه با شخصیت والای پیامبر بزرگ اسلام چنین می¬گوید: «من همیشه نسبت به دین محمد(ص) بواسطۀ خاصیت زنده¬بودن شگفت¬آورش نهایت احترام را داشته¬ام، به نظر من اسلام تنها دینی است که دارای آنچنان خاصیتی است که می¬تواند تغییرات گوناگون را به خود جذب کند و خود را با اشکال و صور هر عصر منطبق سازد. من دربارۀ دین حضرت محمد(ص) چنین پیش¬بینی کرده¬ام که کیش او برای فردای اروپا قابل قبول خواهد بود. همان¬طوری که در اروپای امروز هم پذیرش آن آغاز شده¬است. من معتقدم که اگر مردی مانند پیامبر اسلام فرمانروایی مطلق جهان عصر جدید را احراز کند طوری در حل مسائل و مشکلات جهان توفیق خواهد یافت که صلح و سعادتی را که بشر بشدت احتیاج دارد برای او تأمین خواهد کرد».
منبع : سایت تبیان
لئو تولستوى ( 1910 ـ 1828 ) نویسنده مشهور روسى در کتاب خود به نام محمد(ص) مى گوید: جاى هیچگونه شبهه و تردید نیست که پیامبر اسلام از بزرگان مصلحین دنیااست، آن هم مصلحى که به جامعه بشریت خدمات شایانى کرده است. و این فخر و مباهات براى او بس است که یک ملت خون ریز و وحشى را از چنگال اهریمنان عادات زشت و شنیع برهانید و راه ترقى را بر روى آنان بازکرد و حال آن که هر مرد عادى نمى تواند به چنین کار شگرفى اقدام کند و نتیجه بگیرد.
بنابر این شخص شخیص پیامبر اسلام، سزاوار همه گونه احترام و اکرام مى باشد شریعت پیامبر اسلام به علت توافق آن باعقل و حکمت در آینده عالم گیر خواهد شد.
منبع : سایت تبیان
مورخ و نویسندۀ آمریکایی(1885- 1981) که میلیونها نفر در جهان آثار او را مطالعه می¬کنند در رابطه با شخصیت بزرگ پیامبر بزرگوار اسلام چنین اظهار نظرمی¬کند: (کتاب پنجگام دین صفحۀ 185)
«اگر به میزان اثر این مرد بزرگ در مردم بسنجیم باید بگوئیم که حضرت محمد(ص) از بزرگترین بزرگان تاریخ انسانی است. وی درصدد بود سطح معلومات و اخلاق قومی را که از فرط گرمای هوا و خشکی صحرا به تاریکی توحش افتاده¬بودند، اوج دهد در این زمینه توفیقی یافت که از توفیقات تمام مصلحان جهان بیشتر بود کمتر کسی را جز او می¬توان یافت که همۀ آرزوهای خود را در راه دین انجام داده¬باشد، زیرا به دین اعتقاد داشت. محمد(ص) از قبایلبت¬پرست و پراکنده در صحرا امتی واحد به وجود آورد. برتر و بالاتر از دین یهود و دین مسیح و دین قدیم عربستان آئینی ساده و دینی روشن و نیرومند با معنویاتی که اساس آن شجاعت و منفعت قومی بود پدید آورد، که در طی یک نسل در یکصد معرکۀ نظامی پیروز شد و در مدت یک قرن یک امپراتوری عظیم و پهناور به¬وجود آورد و در روزگار ما نیروی مهمی است که بر یک نیمۀ جهان نفوذ دارد.
منبع : سایت تبیان
آن روزها در کوچه پس کوچه های شهر، آنقدر گشتم تا تو را پیدا کنم. آخر دلم تنگ بود، غصه ای بر دلم نشسته بود و بغضی در گلو.
و حال که بعد از سال ها تو برگشتی، دوباره بی قرارم. اما این بار بی قراری از جنس عشق! آخر هنوز دنبال توأم و تا به کویت رسیدن. تا بر روی سکوی حیاط خانة تو نشستن، راه زیادی مانده است و نفس هایم دیگر یاری نمی کنند تا به پایان راه برسم. یادت می آید چقدر شب ها در ایوان خانه با چشم هایت گدایی می کردی و هر سحر که من بیدار می شدم تو سر بر سجده گذاشته بودی و هی به خدا التماس می کردی...
آنقدر التماس هایت قشنگ بود که من یادم می رفت باید نماز صبح بخوانم و در تو غرق می شدم...
تا اینکه روزی خبر آوردند بر روی خاکریزهای گرم عشق افتادی و دستت را کسی گرفت و به آن سوترها برد.
محمد شهیدم، از رفتن تو سال هاست که می گذرد، یازده سال قبل از آنکه به خانه برگردی به سوی خدا پرکشیدی و ملائک خبر آمدنت را شبی به مادر رساندند و او چه زیبا زیر لب زمزمه کرد: محمد، بالاخره برگشتی! حال آنچه اینجا در شهر ما بیداد می کند، غربت است و در کنار آن یک دنیا دورنگی و خستگی!
راستی، تو که خسته نیستی؟ اصلاً شهدا خسته هم می شوند؟!...
من که خیلی خسته ام. روحم خسته است و هم جسمم ناتوان از خیلی چیزها. و تو بهتر از من خبر داری! اما با تمام آن خستگی ها زندگی می کنم و سعی کرده ام در تمام این سال ها، بندگی هم کنم اما نشد!
حال که امتداد پیش روی من است با خودم می گویم: این کاروان عشق، این قافلة شهدا همچنان ادامه دارد و پایانی برایش نیست. شهدا در گذر زمان می آیند و می روند و روزی دست هایمان را به آرامی خواهند گرفت و نشانی دیار خود را حوالة خانة دلمان خواهند نمود.
هنوز می شود در کلمات جاری صفحات امتداد، عطر شهادت و شهدا را حس کرد و نگاه مهربان بچه های فاطمه را دید...
بعضی وقت ها براتون نامه ها و پیام هایی می فرستن که پر از عبارت های ادبی از سجع گرفته تا ایجاز و... اما تنها خود شمایی که از دل نویسنده های این نامه ها خبر دارین، اما شهدا، باور کنین این نامه ای رو که نوشتم، بازی با کلمات نیست. من این نامه رو از طرف بی سیم چی امتداد براتون می فرستم تا راه حلی برامون پیدا کنین:
شهدا! ما الان توی خط مقدمیم، نه خط مقدمی که شما بودین؛ خط مقدمی که دور تا دورش رو سنگرای دشمن محاصره کرده و مصیبت دو چندان این که بعضی از خودی ها هم شدن شریک دزد و رفیق قافله. شهدا! ما تسلیم شماییم. مهمات و آذوقه مون داره تموم می شه. شما بگین آتیش دشمن رو چه جوری خاموش کنیم. هر بار با یه ترفندی به خاک ما نزدیک می شن. درسته که همیشه تیرشون به خطا رفته، ولی این بار با دفعه های قبل خیلی فرق می کنه. این بار اونا از مرز نامردی گذشتن و حمله شیمیایی زدن. حمله ای که با وجود گذشت سال ها نه تنها موجش نخوابید، بلکه پیشرفت هم کرده و علاوه بر نسل جوون، نسل آینده رو هم در بر گرفت و خیلی ها هم توی این حمله شیمیایی موج تمدن اونا رو گرفت و از خود بی خود شدن و دیگه خودی رو از دشمن تشخیص ندادن و تا جایی پیش رفتن که شدن نفوذی های دشمن. اما... اما شهدا، ما هنوز موندیم؛ بچه بسیجی های نسل سوم که اسلحه ایمانمون تو دستامونه و چفیه های وفا رو سپر دلامون کردیم تا صاعقه خیانت بهش نرسه. شهدا! ما پیشونی بندای یا زهرا(س) و یا مهدی(عج) رو محکم بستیم به قلبامون که دست هیچ خیانتکاری نتونه گرهش رو باز کنه. پوتین های استقامت مون رو پوشیدیم و راهی جبهه های حق علیه باطل شدیم و شعارمونو «شهادت، عاقبت پیروزی» قرار دادیم تا به جایگاه حقیقی مون برسیم: « أَنّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» انبیا، آیه 105.
حالا ما از شما درخواست کمک می کنیم و پیام مون رو به وسیله بی سیم چی امتداد که تنها راه ارتباط ما با شماست براتون می فرستیم.
تو بگو امتداد:
بُوَد آیا که درِ میکده ای بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند
منبع : سایت حوزه نت
یکی از مهمترین منابع هر حکومت، منابع انسانی آن است. چنانچه برخی مکتبها در صورت نداشتن این مقوله حتی با تجهیزات عالی دچار شکست شدهاند. منتظر واقعی با برنامهریزی صحیح باید هم جسم خود را ساماندهی کند هم روح خود را. آمادگی جسمانی برای سرباز آمادهباش ازجملهی ضروریات است و رکن مهمی محسوب میشود. قوای بدنی قوی ورزیدگی جسمی و نیرومندی لازمهی دفاع از آرمان جهانی حکومت مهدوی است. امام خمینی(ره) در این راستا به جوانان میفرماید: «مملکت ما همینطور که به علما احتیاج دارد به قدرت شما هم احتیاج دارد. این قدرت حرکتی، با ایمان باشد، وقتی زورخانه با قرآن باشد، با ایمان باشد، پشتوانه یک ملت است آنچه پشتوانه یک ملت است آن افراد با ایمان هستند، ورزشکاران با ایمان هستند». [7]
صدقه دادن روزانه برای آن مقام عظمی یکی از کارهای روزانه هر مهدی باور است
علاوه بر تحرک، تغذیه نیز امری مهم و ضروری در تقویت قوای جسمی است آنچه شخص در طول زندگی خود باید مورد اهمیت قرار دهد؛حلال خوردن، پاک خوردن است و اینکه علاوه بر کیفیت به کمیت غذا نیز باید اهمیت دهد خداوند میفرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه» .[8]
در جهت بسترسازی ظهور، تلاش برای این امر یکی از مهمترین مسائلی است که صرف هزینه برای آن کاری بیهوده نیست دیگر عنصر موردتوجه برای جسم علاوه بر بعد باطنی آن حفظ ظاهر و نوع پوشش است. یک منتظر باید لباسی انتخاب کند که متناسب با فرهنگ انتظار باشد. نه اینکه گزینش او صرفاً تقلیدی بوده و بدون در نظر گرفتن جنسیت، انگشتنما شدن و سن و سالش پوشش را انتخاب کند.
پینوشت:
خداوند با بشارتهایی که به حضرت ابراهیم داد نهایتی را برای نجات بنیاسرائیل از زیر بار ظلم بهوسیله منجی ایشان (حضرت موسی) در نظر گرفته بود که آن 400 سال بعد بود ولی راه دعا و تضرع را هم به آنها آموخت تا اگر از اعمال زشتی که داشتهاند و بیتوجهیهایی که به حجج الهی داشتهاند به درگاه خداوند توبه نموده و تضرع نمایند ظهور این مصلح جلو میافتد. آنها با این آموزش این کار را کردند و شبها گاه به بیابانها میرفتند و گریه و زاری مینمودند و مجلس دعا تشکیل دادند و به خاطر همین دعاها و تضرعها خداوند از 170 سال باقیمانده آن انتها صرفنظر کرد و حضرت موسی را برای نجات آنها رسانید[5] .
پیشوایان ما در مورد دعا برای امام عصر (عج) اهمیت مخصوصی قائل بودند بنابراین از مهمترین وظایف منتظر مزین نمودن روزها و شبهای خود به دعا برای حضرت حجت(عج) است
زندگی روزانه منتظر باید سراسر دعا به جان حضرت حجت (عج) و تعجیل در ظهور ایشان باشد و از این امر خسته نشود. چنانچه تکرار و اصرار بر دعا اهمیت ویژهای دارد. مرحوم سید ابن طاووس در جمال الاسبوع مینویسد: «پیشوایان ما در مورد دعا برای امام عصر (عج) اهمیت مخصوصی قائل بودند بنابراین از مهمترین وظایف منتظر مزین نمودن روزها و شبهای خود به دعا برای حضرت حجت(عج) است».
توصیهی امام حسن عسگری (ع) به فرزند خویش این بود: «... پسرم ! بر تو باد جاهای نهان و دور، همواره در جاهای دوردست و پنهان زندگی کن که هر یک از دوستان خدا، دشمنی خطرناک و مخالفی مزاحم دارد....» [6]
یکی از دلایل غیبت امام عصر (عج) حفظ جان ایشان است چنانچه سلامتی آن بزرگوار برای ما هدیه الهی است. صدقه دادن روزانه برای آن مقام عظمی یکی از کارهای روزانه هر مهدی باور است.
منبع : سایت تبیان
بنابراین اگر فرد بنا دارد سهمی در ظهور داشته باشد باید به تهذیب نفس و محاسبه روزانه آن همت گمارد چنانچه امام صادق (ع) خطاب به عبدالله جندب میفرمایند: «ای پسر جندب، بر هر مسلمانی که ما را میشناسد، لازم است که در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه دارد و از نفس خود حساب بکشد؛ اگر کار خوبی در آنها یافت، به آن بیفزاید و اگر کار زشتی یافت، طلب بخشایش نماید تا در قیامت دچار رسوای نگردد». [3]
زیست مهدوی در عصر غیبت نیازمند معرفت و علم نسبت به امام عصر (عج) است؛ چراکه تا منتظر، امام زمان(عج) خود را نشناسد و اسباب، لوازم و عوامل ظهور ایشان و موارد جلب رضایت او را نداند مهره مؤثر ظهور نخواهد بود.
زیست مهدوی در عصر غیبت نیازمند معرفت و علم نسبت به امام عصر (عج) است؛ چراکه تا منتظر، امام زمان(عج) خود را نشناسد و اسباب، لوازم و عوامل ظهور ایشان و موارد جلب رضایت او را نداند مهره مؤثر ظهور نخواهد بود. شناخت در این امر به دو قسم قابل تقسیم است ظاهری و باطنی. اعتقاد به فضائل و واجبات، ویژگیهای ایشان و وظایف فرد در مقابل امام از شئونات معرفت مهدوی است چنانچه حدیث معروف نبوی بر این امر صحه میگذارد: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» اگر کسی بی آنکه امام زمانش را شناخته باشد بمیرد به مرگ جاهلی مرده است.[4]
جاهلیت مرز تاریخی و زمانی ندارد، بلکه به معنای عدم قبول ارزشهای اسلامی است. پس فرقی نمیکند در چه زمانی باشد. بنابراین مرز جاهلیت ارزشی، تشریعی، فکری و عقیدتی است. حال کسی که مرگش جاهلی باشد در واقع زندگی جاهلانهای نیز داشته است. فرد منتظر باید این مرز را درنوردد و در زندگی روزانهاش از هر ثانیه و ساعت جهت پیشبرد و بالا رفتن معرفتش استفاده نماید. یک از راههای ازدیاد معرفت مطالعه و تأمل و تفکر نسبت به مقام ولایت و دیگر شئون امام است. معرفت حدی ندارد به لطف و تفضل الهی دائم ارتقا خواهد یافت، بنابراین از تلاش در این امر مضایقه نکند.
منبع : سایت تبیان
نقل شده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از معنی و تفسیر صبر را پرسیدند، جبرئیل عرض کرد:
تَصبِرُ فی الضَّرّاءِ کما تَصبِرُ فی السَّرّاءِ و فی الفاقَةِ کما تَصبِرُ فی الغَناءِ و فی البَلاءِ کما تَصبِرُ فی العافیَةِ، فلا یَشکُو حالَهُ عندَ المَخلوقِ بما یُصِیبُهُ مِن البَلاءِ(12)؛ این که در سختى شکیب ورزى، همچنان که در [روزگار] آسایش صبر مى کنى؛ در تهیدستى صبر کنى، همچنان که درتوانگرى صبر مى کنى و در بیمارى و گرفتارى صبر کنى، همچنان که در زمان سلامت و عافیت صبر مى کنى، [آدم صبور] از بلایى که به او مى رسد نزد مخلوق شِکوه نمى کند.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هم کتمان فقر و مصیبة و درد را از گنج های بهشت دانسته اند که اگر کسی به چنین توفیقی دست یابد، هم خصلت خدایی دارد (کتمان) و هم خصلت امام (صبر بر گرفتاری):
أربعٌ مِن کُنوزِ الجنّةِ: کِتْمانُ الفاقةِ و کِتْمانُ الصَّدقَةِ و کِتْمانُ المُصیبَةِ و کِتْمانُ الوَجَعِ (13)؛چهار چیز از گنج هاى بهشت است: نهان داشتن فقر ،نهان داشتن صدقه ، نهان داشتن مصیبت و نهان داشتن درد.
پی نوشت ها:
از مهم ترین زمینه هاى درک فیض و عنایت الهى، صبر و شکیبایى است تا جایى که ائم اطهار (علیهم السلام) به واسط صبر بزرگی که داشتند به مقام شامخ ولایت و امامت نایل شدند، قرآن در این باره می فرماید:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا...(11) «و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى کردند؛ چون شکیبایى نمودند...»
حضرت امیرالمومنین على علیه السلام تشبیه جالبی در مورد صبر دارند: الصَّبرُ فِی الامورِ بمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ، فإذا فارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ و إذا فارَقَ الصَّبرُ الامورَ فَسَدَتِ الامورُ.
صبر در کارها، به منزله سر در بدن است. همچنان که اگر سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مى گردد، صبر نیز هرگاه از کارها جدا شود، کارها تباه مى گردد.
منبع : سایت تبیان
روایات زیادی در این زمینه وجود دارد از جمله اینکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله مدارای با مردم را هم طراز اداء فرایض می دانند:أَمَرَنى رَبّى بِمُداراةِ النّاسِ کَما أَمَرَنى بِأَداءِ الفَرائِضِ؛پروردگارم، همان گونه که مرا به انجام واجبات فرمان داده، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است. (7)
در جایی دیگر مدارا کننده تری انسانها را به عنوان عاقل ترین انسان معرفی می کنند: أعقَلُ الناسِ أشَدُّهُم مُداراةً للناسِ(8) ؛خردمندترین مردم، با مداراترین آنها با مردم است.
به هر حال پیغمبر گرامی اسلام و پیشوایان دینی ما بر اساس رفق و مدارا با مردم رفتار می کردند و از جمله ابزار کار آنها در رفتار با مردم همین اصل بوده است و اگر این اصل را نداشتند حتی یک روز نمی توانستند با مردم زندگی کنند، زیرا مردم یکسان نیستند، بلکه آنها دارای فرهنگها و ملیت ها و اخلاقها و تربیتهای گوناگون هستند، یکی زود عصبانی می شود، دیگری تندخو و عجول است، سومی کم طاقت و بی حوصله است و ... اگر رهبران الهی و سایر مردم که با انسانهای مختلف سر و کار دارند، دو صفت رفق و مدارا را نداشته باشند و آن را رعایت نکنند، در زندگی شکست می خورند و هرگز نمی توانند در صحنه حضور داشته باشند. اگر انسان خشک و یک دنده و انعطاف پذیر باشد نمی تواند در کنار مردم باشد، حتما منزوی شده و تنها می ماندو انسانهای منزوی و دور از مردم نمی توانند برای جامعه، مفید و کارگشا باشند. (9)
بی جهت نیست که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله دلیل برتری انبیاء بر مردم را شدت مدارای آنها با مردم می دانند: إِنَّ الانبیاءَ إِنَّما فَضَّلَهُمُ اللّه عَلى خَلقِهِ بِشِدَّةِ مُداراتِهِم لأَعداءِ دینِ اللّه و َحُسنِ تَقیَّتِهِم لأَجلِ إِخوانِهِم فِى اللّه(10)؛ خداوند از این رو پیامبران را بر دیگر مردمان برترى داد که با دشمنان دین خدا بسیار با مدارا رفتار مى کردند و براى حفظ برادران همکیش خود نیکو تقیه مى کردند.
منبع: سایت تبیان
چنان که حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام می فرماید: مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم یَقْوَ لِسِّرِ غَیرهِ(3)؛ کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کند.
از سوی دیگر، شخصی که در حفظ اسرارش، ناتوان یا نسبت به آن بی اعتناست، نباید توقع داشته باشد که مردم سرّ او را پوشیده نگاه دارند. امام باقر علیه السلام می فرماید: «لَم یَخُنْکَ الْاَمینُ و لکِن اِئْتَمَدْتَ الخائنَ (4)؛ امین به تو خیانت نکند، تویی که به خیانت کار امانت سپردی».
خامشی به که ضمیر دل خویش با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم، آب ز سرچشمه ببند که چو پر شد، نتوان بستن جوی
سخنی در نهان نباید گفت که بر انجمن نشاید گفت (5)
مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت های نیک اسلامی انسانی است. انسان ها در موقعیت های گوناگون شاید رفتارهای نادرستی داشته باشند و اشتباهاتی بکنند. از این رو می بایست با مردم کنار آمد و سخت گیری نکرد. این که بخواهیم نسبت به مردم سخت گیری کنیم ومته روی خشخاش بگذاریم و گیر بدهیم کاری ضد اخلاقی انجام داده ایم. سنت و سیره عملی پیامبر (صلی الله و علیه وآله) این گونه بود که حتی نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه می آمد وبا آنان مدارا می کرد که گویی چیزی از آن نمی داند و حرف های نادرست ایشان را گوش می داد و گاه با آن که می دانست دروغ می گویند ولی به همان ظاهر کلام ایشان بسنده می کرد به طوری که ایشان را به تحقیر و استهزاء و تمسخر «اذن» می گفتند.(6)
منبع : سایت تبیان
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1 سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2 وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3 وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.(1) مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،
امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.
حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام می فرماید: مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم یَقْوَ لِسِّرِ غَیرهِ. کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کند
راز به معنای سرّ، آن چه باید در دل نهفته باشد و چیزی که باید پنهان بماند یا به اشخاص مخصوصی گفته شود، است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش تر و پیش تر از هر کس، از اعمال، حالات، رفتار، عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم، بردباری، پرده پوشی و رازداری او بیشتر از همه است. چنانچه می فرماید: خداوند متعال در آیه در رابطه با رازداری فرموده است: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا(2)؛ داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند» خداوند متعال، از همه ی اسرار مطلع است و از تمام اتفاقات، آگاه؛ اما با این وجود، هیچ کس از اسرار غیب او آگاه نیست. خداوند متعال خود، رازهای بندگانش را می پوشاند و به همین دلیل بر رازداری تاکید دارد.
منبع : سایت تبیان
1. اسلام واقعی تشکیل شده از قرآن و عترت.
2. رها کردن هر یک به منزله از دست دادن هر دوی آنهاست.
3. عترت تشکیل شده از چهارده معصوم پاک که برای ما نباید فرقی بین آنها باشد؛ همانگونه که نباید بین عترت و قرآن فرقی گذاشت
4. وظیفه هر مسلمانی چنگ زدن و تمسک به این دو یادگار رسول صلی الله و علیه و آله است تا از سقوط در جهنم برهد و به مقامات عالیه بهشتی نائل شود . ان شاء الله
منبع : بخش سیره و عترت تبیان
آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته) در خطبه دوم اولین نماز جمعه قم در سال پیامبر اعظم (4 /1/85) به خطر اسلام دور از قرآن هشدار دادند و به افرادی که فقط دم از اهل بیت علیهم السلام می زنند توصیه کرد که وظیفه هر مسلمان پیروی از ثقلین است. اگر در جامعه ای قرآن مهجور ماند به طور حتم عترت هم مهجور مانده است.
ایشان فرمودند:
«خیلیها متأسفانه گفتند: حَسبُنا کِتابُ الله، عترت را گذاشتند کنار! ما تقریباً گفتیم: حَسبُنَا العِترَ?ُ، قرآن را گذاشتیم کنار! چون تفسیر در بین ما (شیعه) رواج نداشت!
شما ببینید دهها و صدها تفسیر در بین دیگران (غیر شیعه) است. ما تفسیرمان بعد از شیخ طوسی چند قرن میگذرد، مرحوم امین الإسلام طبرسی است. بعد از امین الإسلام چند قرن میگذرد تا مرحوم فیض میرسد. بعد از مرحوم فیض در صافی چند قرن میگذرد تا علامه طباطبایی. حالا یک کسی چهار تا سوره را معنا کرده، چهار تا آیه را معنا کرده، آن که تفسیر نیست! ما هر دویست سال، سیصد سال یک تفسیر نوشتیم؛ آنها (غیر شیعه) هر سال یک تفسیر نوشتند. آنها گفتند: حَسبُنا کِتابُ الله ولی تا حدودی [هم] گرفتند.»
آنگاه به خطری مضاعف اشاره می کنند که جا دارد مسئولین دینی و متولیان فرهنگی کشور به آن توجه ویژه کنند. هر چند این سخنان به تیغ سانسور سیما گرفتار آمد اما قصد ما از نقل این گفتار توجه دادن ذهن مردم و دست اندرکاران مربوطه به این سمت و سو است تا چاره ای بیندیشند و کاری کنند.
ایشان افزودند:
«ما مشکل مان این است که گفتیم: حَسبُنَا العِترَةُ، و این عترت را هم سیزده نفر میدانیم، نه چهارده نفر!! ما اصلاً کاری درباره پیغمبر نکرده ایم! ما عترت مان از حضرت امیر شروع میشود تا حضرت أباصالح (علیهم آلاف التحیّه والثناء) سالی هم که یک روز به نام مبارک پیامبر است با مصیبت امام حسن مخلوط است! پیغمبر در بین ما شناخته شده نیست! در حالی که شما اگر خطبههای حضرت، نامههای حضرت، کلمات حضرت را بررسی کنید، میبینید یک حلقه مفقوده ای است بین روایات ما و قرآن، ... وجود مبارک حضرت خیلی غریب است؛ هم قرآن غریب است، هم پیامبر.
منبع : بخش سیره و عترت تبیان
امام خمینی رحمة الله علیه در ابتدای وصیت نامه الهی- سیاسی خود، خطر اسلام بی عترت را گوشزد می کند و با اشاره ای گذرا بر تاریخچه این اندیشه باطل نشان می دهد که اسلام بی عترت سرانجام به اسلامی ختم می شود که از قرآن هم بی بهره است و کاملا تهی از معارف الهیه است. ایشان می نویسند:
«مناسب دیدم اشارهاى گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم. شاید جمله لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدس رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- هرچه بر یکى از این دو گذشته است بر دیگرى [نیز] گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...
خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیلهاى کردند براى حکومتهاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم(صلى اللَّه علیه و آله و سلم) دریافت کرده بودند و نداى انّى تارکٌ فیکُمُ الثقلین در گوششان بود با بهانههاى مختلف و توطئههاى از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و ... در حقیقت [با این کار] قرآن را ... از صحنه خارج کردند ... و انحراف از دین خدا و کتاب و سنت الهى را پایه گذارى کردند، تا کار به جایى رسید که قلم از شرح آن شرمسار است.»
تعجب است از این وارثانی که وصیت، پاره پاره می کنند و سنگ ارادت به سینه می زنند. اینجاست که صدای عالمان حقیقی و وارثان بر حق حضرتش به آسمان بلند می شود که ای قوم نابکار این چه ظلمی ست که بر وصیت پیامبرتان روا می دارید قربةً الی الله؟!
منبع : بخش عترت و سیره تبیان
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و امتش را به دو گنجینه گرانبها سفارش کرد: کتاب خدا و خاندان مطهرش؛ « انّى تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللَّهِ و عترتى اهلَ بیتى»
سپس فرمود تا با این دو هستید گمراه نیستید و نیز بدانید که این دو از هم جدا شدنی نیستند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند.
از سخن آن حضرت فهمیده می شود که این دو در حقیقت دو بال یک پروازند. از کار افتادن هر بالی مساویست با سقوطی دردناک تا قعر جهنم.
اما افسوس و صد افسوس که این پیام به خوبی دریافت نشد و یا اگر شد به آن اعتنایی نشد و آمد بر سر جامعه اسلامی آنچه نباید می آمد.
عده ای بال عترت بریدند تا خود بریده نشوند و عده ای دیگر به قرآن بی محلی کردند تا عترت را از غربت خارج کنند.
تعجب است از این وارثانی که وصیت، پاره پاره می کنند و سنگ ارادت به سینه می زنند.
اینجاست که صدای عالمان حقیقی و وارثان بر حق حضرتش به آسمان بلند می شود که ای قوم نابکار این چه ظلمی ست که بر وصیت پیامبرتان روا می دارید قربةً الی الله؟!
این بزرگان در شرح حدیث ثقلین گفتند و نوشتند که خیال نکنید رها کردن یک ثقل و چسبیدن به ثقلی دیگر یعنی عمل به وصیت آن حضرت. به تصریح خود روایت دور افتادن از یکی مساوی است با دور ماندن از هر دو؛ چرا که فرمود «لن یفترقا» این دو از هم جدا شدنی نیستند. پس هم قرآن بدون عترت ضلالت است و هم عترت بدون قرآن.
منبع : بخش عترت و سیره تبیان
ارزشها و بینشها در فرهنگ اسلامی حاکی از آن است که منتظر باید تأثیر عملی و عینی انتظار را در رفتار خود بروز دهد. به دیگر سخن در عین پایبندی به باورهای اسلام رویکردی منتظرانه در رفتار وی به نمایش درآید و حرکت وی در جهت تحقق ظهور منجی باشد. بنابراین نمیتوان انتظار را تفکری صرف دانست؛ چراکه انتظار عملی است توأم با تلاش و جهاد و چشمبهراهی تنها کاری از پیش نخواهد برد. بشر علاوه بر پیکار روزانه حق و باطل باید خود را نیز برای ظهور آماده کند. لذا اولین قدم برای زندگی مهدوی خودسازی است:
پاکی نفس از صفات رذیله بهترین محرک، در روند زمینهسازی ظهور حضرت حجت (عج) است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که تا شخص خود را پاک نکند قطعاً نمیتواند در پاکی جامعه نقشی داشته باشد
شیطان از ابتدای خلقت بشر تاکنون فعالترین دشمن انسان و نمایندگان الهی بوده است؛ لذا از مهمترین وظایف و جلوههای رفتاری منتظر جهاد با نفس و تهذیب آن است. پاکی نفس از صفات رذیله بهترین محرک، در روند زمینهسازی ظهور حضرت حجت (عج) است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که تا شخص خود را پاک نکند قطعاً نمیتواند در پاکی جامعه نقشی داشته باشد. هرگاه بندهای گناه میکند نقطه سیاهی در قلبش خانه میکند، اگر توجه کرد آن نقطه سیاه کوچ کرده و میرود؛ اما اگر گناه را زیاد کرد سیاهی قلب را فرامیگیرد و دیگر رستگاری سراغ آن انسان نمیآید.[1]
کسی که منتظر حاکمیت عدل است و آماده جنگ با جنود باطل باید ابتدا در سرزمین خود به برچیده شدن باطل کمک کند و در میدان قلبش با جنود جهل مبارزه کند. آیتالله بهجت (ره) فرمودند: «اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب این است: چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید؟ او به همین از ما راضی است».
منبع : سایت تبیان
افسانه عروسی قاسم:
نخستین مورخی که برای اولین بار به مسئله عروسی حضرت قاسم (ع) پرداخت مرحوم ملا حسین واعظ کاشفی بوده است. وی بر اساس کتابی مربوط به قرن پنجم هجری که هم اکنون نیز اثری از آن بجای نمانده است به این نکته اشاره نموده و آن را پر و بال داده است. در این کتاب آن هم در یک بیت از اشعارش چنین اشاره شده است که امام به قاسم فرمود: آرزوی دیدن عروسی تو را داشتم. این یک بیت سبب ساخت وقایعی پر سوز و بیان ماجراهایی اتفاق نیفتاده در کربلا شده است.
پس از ملا حسین واعظ کاشفی، شخصی به نام فخر الدین طریحی در کتابش به نام «المنتخب للطریحی» این قصه را از زبان فارسی به زبان عربی برگرداند. ترجمه طریحی باعث اشتهار و رواج این افسانه بین شیعیان سرزمینهای عربی گردید.
حاج میرزا حسین نوری طبرسی از محدثان بزرگ شیعی نیز عروسی قاسم را در زمره اخبار دروغین و غیر قابل اعتمادی آورده که علما از آن اعراض کرده و ابدا اسمی از آن در هیچ یک از کتابهای تاریخی خود نیاوردهاند. طبرسی دلیلی محکم برای بطلان این افسانه دارد که: «به مقتضای تمام کتابهای قابل اعتمادی که در گذشته، علمای بزرگ در فن حدیث و سیره نویسی داشتهاند، نمیتوان برای حضرت سید الشهدا دختر قابل تزویج و بی شوهری پیدا کرد که حضرت آن را به قاسم تزویج کرده باشد».
خلاصه آن که: عروسی قاسم به شکلی که در روضهها مطرح میشود داستانی زیبا، جذاب و خیال انگیز است اما هیچ بهرهای از حقیقت و سندیت تاریخ ندارد.
در اینجا جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه فقط به ذکر مشخصات افراد و آثاری که نادرستی و دروغ بودن این تحریف اشاره کردهاند میپردازیم:
1- شیخ عباس قمی، منتهیالامال، ج1، ص700.
2- علامه مامقانی، تنقیح المقال، جلد2، جزء2، ص19.
3- شیخ محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج8، ص466.
4- شیخ جعفر شوشتری، فواید المشاهد، ص51.
5- قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اولین اربعین سیدالشهدا، ص683-689.
حضرت رقیه(س):
در پاسخ به این بخش باید گفت:
در میان منابع کهن و اصیل تاریخ و همچنین در کتابهایی که تحت عنوان «مقتل» پیرامون شهادت امام حسین(ع) نوشته شدهاند (از قبیل: تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری؛ الارشاد، شیخ مفید؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب؛ اعلام الوری، طبرسی؛ نسب قریش، مصعببنعبدالله الزبیری؛ انساب الاشراف، بلاذری؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی و ...) هیچ نامی از حضرت رقیه به میان نیامده است. مورخان و مقتل نویسان فقط از دو دختر امام حسین به نامهای: فاطمه و سکینه یاد کرده اند. و در هیچ یک از منابع اولیه (یعنی از زمان شهادت تا شش قرن پس از آن) نامی از رقیه (فاطمه صغری) موجود نیست. این نام در منابع متاخر (مربوط به صدههای اخیر)از قبیل: نفس المهموم (ص 415-416)؛ معالی السبطین (ج2، ص170)؛ منتهی الآمال(ج1، ص807 و ...)؛ به ادبیات عاشورا وارد شده است.
در میان منابع قدیمی تنها کسی که درباره خرابه شام و درگذشت دختر سه و یا چهار ساله امام حسین، گزارشی کوتاه ارائه کرده است عماد الدین حسن بن علی طبری صاحب کتاب «کامل بهایی» میباشد که وی نیز نامی از دختر متوفی نبرده است.]عماد الدین طبرى مینویسد: در کتاب «حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مىداشتند و به پسران و دختران آنان مىگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمىگردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلى هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچهاى پدرش را مىخواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مىکنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد. (عماد الدین طبرى، کامل بهائى، ج2، ص 179، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 ش)[ مأخذ یگانه و اصلی عماد الدین طبری نیز کتاب «حاویه در مثالب معاویه»است که نویسنده آن «قاسم بن محمد بن احمد ماموفی» از علمای سنی مذهبی است که ظاهرا انسان معتدل و بدون تعصبی بوده است. به جز منبع مزبور در هیچکدام از منابع معتبر و کهن، ذکری از حکایت دختری خردسال که با دیدن سر بریده پدرش جان سپرده باشد به میان نیامده است. سایر کتابهایی که از این تاریخ به بعد نوشته شدهاند با استناد به این کتاب، داستان رقیه را ذکر و آن را پر و بال دادهاند.
منابع : سایت تبیان - پرسمان دانشجویی
پاسخ :
از مدارکى استفاده مى شود که چون تشنگى ، امام حسین و اصحابش را سخت آزرده کرده بود ، آن حضرت کلنگى برداشتند و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله زمین را کندند ، آبى بس گوارا بیرون آمد ، همه نوشیدند و مشکها را پر کردند. سپس آن آب ناپدید گردید ودیگر نشانى از آن دیده نشد. جر یان ماجراى شگفت انگیز و اعجاز آمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسیده و پیکى نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده که حسین چاه مى کند و آب به دست مى آورد و خود و یارانش مى نوشند به محض این که نامه به تو رسید ، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین و اصحابش بیشتر سخت بگیر و با آنان چنان رفتار کن که با عثمان کردند. عمر بن سعد طبق فرمان عبیدالله بیش از پیش بر امام و یارانش سخت گرفت تا به آب دست نیابند. مرحوم خیابانى این قضیه را از وقایع روز هشتم محرم ذکر مى کند ـ وقایع الایام ص 275 قصه کربلا ص 231 از مقتل الحسین خوارزمى ج 1،ص 244 ریاض المصائب ص 420 چاپ مؤسسة الاعلمى بیروت علاوه بر این وقتى که آب فرات را در روز هفتم بر امام حسین (علیه السلام) بستند. در روز هشتم امام حسین (علیه السلام) برادر خود عباس بن على بن ابى طالب (علیه السلام) را فرا خواند و به او مأموریت داد تا همراه سى نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب براى خیمه ها حرکت کنند در حالى که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکى شط فرات رسیدند در حالى که نافع بن هلال پیشاپیش آنها با پرچم مخصوص حرکت مى کرد ..... عباس بن على (علیه السلام) و نافع بن هلال بر دشمن حمله ور شدند و آنها را به پیکار مشغول کردند و سواران راه را بر سپاه عمرو بن حجاج با سپاهى موکل بر فرات بود که کسى از اصحاب امام(ع) از آن آب برندارد، بستند، تا پیادگان توانستند مشک هاى آب را از آن منطقه دور کرده و به خیمه ها برسانند. قصه کربلا ص 234 نفس المهموم ص 219 ولى در روز عاشورا این آب هم تمام شد و با توجه به این که محاصره دشمن لحظه به لحظه تنگ تر مى شد و جنگ هم شروع مى شد فرصت حفر چاه و یا اقدام دیگر براى امام و یارانش باقى نبود. بدین خاطر آن حضرت و اهل بیتش در روز عاشورا گرفتار عطش شدید گردیدند. سلام خدا بر آن لب هاى خشکیده.
منابع : سایت تبیان - سایت آنتی شبهه
درخواست جرعهای آب از دشمن:
این مسئله از جعلیات تاریخی است. آیا معقول است امام حسین از کسانی که:
1- او را محاصره کرده، برای مدت چند روز آب را بر روی او و خاندانش بستهاند.
2- در روز عاشورا به جنگ با او پرداختهاند، یاران و سپس اقوام و فرزندانش را کشتهاند بدون آنکه جرعهای آب به آنان بنوشانند.
3- و حتی به طفل شیر خواره هم رحم نکرده او را با تیر هدف قرار دادهاند و...
درخواست آب کند. آیا آنان به بقیه شهدا آب داده بودند که به امام بدهند و امام نیز به همین گمان از آنان درخواست آب کند. (اگر عدهای با شما چنین میکردند حاضر بودید از آنان درخواست آب کنید).
بعلاوه این مسئله با عزت نفس امام سازگاری ندارد. امامی که فریاد بر میآورد: «هیهات منّا الذلة» بخاطرجرعهای آب از دشمنان خدا و پیامبر، عاجزانه درخواست آبی را کند که هرگز به او نمیدادند
منابع : سایت تبیان - پرسمان دانشجویی
به زودی در این وبلاگ فیلم ها و عکس های روز های قبل اربعین 98 به انتشار خواهد رسید ...
ان شاء الله ...